8 دیدگاه

رمان دلوین پارت 6

0
(0)

#پارت_6

•┄┄┄┄┄┅•🤍🌚•┅┄┄┄┄┄•

 

مهمانی که تموم میشود به پیشنهاد سپندار مبنی بر شب ماندنش دهان کجی می‌کند و با اخم های درهم همراه فرناز از عمارت منحوس خسروی ها خارج میشوند

 

 

مثلا او را همراه خود آورده بود که تنها نباشد …‌‌

فرناز که متوجه بی محلی اش میشود قبل از خروج از حیاط عمارت بازویش را می‌گیرد

 

_ مرسا

 

مرسا اما فقط پوست لبش را با دندان می‌گیرد و نگاه به روبه رو دارد

 

_ مرسا بخدا من کاری نکردم پسره اومد کنار من نشست ادم بدیم نمی‌خورد باشه؛ منم نخواستم بی احترامی بشه

 

پوزخند عصبی اش دست خودش نیست ؛ باورش نمی‌شود رفیقش تا این حد ساده باشد ضربه ای آرامی به سر فرناز میزند و عصبی میغدرد

 

_ احیانا اون آقای محترم متشخص بهت نگفت کیه ؟

 

 

_نه گفت اسمش امیره کی بود مگه!

 

سری به نشانه ای تاسف تکان می‌دهد و با حرفی که میزند چشم های فرناز گرد میشود

 

_ احمق جون اون آدمی که دوساعت باهاش هرهر و کرکر میکردی امیرحافظ خسروی پسره چش چرون و عوضی سپندار خسروی بود

 

_ درووووغ ! ی یعنی اون ، اون آدم پسر سپندار بود !؟

 

سرش را به نشانه ای آره تکان می‌دهد و دست دخترک هاج و واج را با خود می‌کشد از آن خراب شده بیرون میزنند

 

 

یک ساعتی آن بیرون می مانند اما خبری از اسنپی که گرفته بودند نمی شود مهمان ها همگی رفته بودند و امارت خلوت شده بود‌…

 

کم کم ترس به سراغشان می آمد دو دختر تنها خارج از شهر مقابل یک عمارت که درونش از بیرونش خطرناک تر بود !

 

بیشتر از خودش نگران فرناز بود هرچند که هیچ اعتراضی نمی‌کرد اما خودش را در قبال او مسئول می‌دانست …هوا هم داشت سرد می‌شد و همه چیز دست به دست هم داده بود برای تکمیل شدن شب خوبشان

 

با ایستادن خودرویی مقابلشان جفتشان صاف می ایستند..

•┄┄┄┄┄┅•🤍🌚•┅┄┄┄┄┄” بخاطر شما دوتا پارتو یه پارت کردم” 😌😌😌ببنین چ ننه ای خوبیم! بدو بخون ک پارتای بعدی ک قراره ایشالا ب زودی بذاریم سلیطه بازی درراهه 😂

 

 

مردی کت و شلواری از ماشین گران قیمت مقابلشان پیاده میشود و سمتشان می آید

 

_ بفرمایید سوارشید آقای خسروی فرمودن برسونمتون خانوم !

 

با تمام شدن حرف فردی که حال فهمیده بود راننده ای خسروی است سر می چرخاند و از پشت پنجره عمارت میبیندش

 

 

اگر زمان دیگه ای بود قطعا پیشنهاد آن کفتار را نمی پذیرفت اما حالا که فرناز هم کنارش بود نمیتوانست ریسک کند ..‌.

 

جلو میرود و در عقب را باز می‌کند همراه فرناز سوار می‌شوند

 

 

تمام مسیر به فردا فکر می‌کند

به روزی که قرار بود با شاه مقصود روبه رو شود …

 

مدت ها بود که او را زیر نظر داشت ؛ اگر همایون راد زنده بود قطعا کارش راحت تر بود اما حالا با پسر سرد و خشنش که آوازه ای زن گریزی اش شهر را پر کرده بود نمیدانست چه باید بکند !

 

 

بعد از مدتها بلخره فرصتی که منتظرش بود فراهم شده بود …

 

میثاق راد بالاخره تصمیم گرفته بود شخص جدیدی در قلمروش راه دهد

 

برای پسرکش پرستار خواسته بود و او هرطور که شده بود باید این شغل را به دست می آورد

 

هه خنده اش می گرفت یک سال پیش کجا بود و امروز کجا !

 

یک سال پیش قصد مهاجرت به اروپا و تحصیل در یکی از بهترین دانشگاه هایش را داشت اما اکنون دانشجوی انصرافی صنایع… دانشگاه تهران بود که دنبال پرستاری از بچه بود …!

 

با خودش که تعارف نداشت ؛ غیر از هدفی که داشت واقعا به حقوق این کار هم نیاز داشت…

..♥️.⃟🍃⟯

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 4 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
غزال
غزال
11 ماه قبل

ننه مون گلههههه گلللل😚😂❤️

✞ΛƬΣПΛ✞
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

جدیدا زیاد ان میشیاااااا
پدرمو ول کردی ب امون خداااا

✞ΛƬΣПΛ✞
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

خدانکنههههه حالا بگو چرا میااای
از دست پدرممم بهش بگو اتنا میگ نکنه داری هوو میااااری

Niki
Niki
11 ماه قبل

سلااام ندایی
خوبی؟
مرسی 💋🥰😍❤
این پارت قشنگ بود
جوووون 🤩
سلیطه بازی رو دوست میدارم 😍😜

Niki
Niki
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

خداروشکر
چشم منتظرم ❤🥰

دسته‌ها

8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x