دوش ده دقیقه ای گرفتم و البته با در باز ، این ترس از فضای بسته و بخار بد داشت بهم فشار میورد
موهامو سریع با سشوار خشک کردم و جلوی موهام بافت دوتایی رفتم و از پشت موهامو دم اسبی بستم خیلی سریع یه آرایش ملیح کردم ، شلوار جین یخی با مانتو کتی و کیف و کفش نارنجی جیغ برداشتم شال یخی ام که حاشیه نارنجی داشت روی سرم انداختم ، کارت اعتباری ، شناسنامه گوشی و یه سری وسایل ضروری رو توی کیفم گذاشتم و دقیق ۴۵ دقیقه گذشته بود و من حاضر بودم ، چمدون برنداشتم چون خونه خودمون به اندازه کافی لباس داشتم .
شیر آب و گاز و همه رو چک کردم ، لحظه آخر قرص آرامبخش هم برداشتم و در خونه رو قفل کردم و رفتم سمت آسانسور ، اما پشیمون شدم و هوف کشیدم و از راه پله ها رفتم بالا.
در خونه رادان جفت بود ، آروم در زدم و رفتم تو
_به موقع رسیدی ، غذاها تازه رسید
غذاهارو از پلاستیک درآورد و روی میز چید ، چند نوع ترشی ماست دوغ و دلستر هم روی میز گذاشت
_چخبره این همه مخلفات ؟
_اصل غذا با همین مخلفات میچسبه بشین شروع کن .
مشغول شدیم اما رادان زیادی توی خودش بود و فکرش درگیر ، کاملا مشخص بود قبل رفتنم با الانش متفاوت شده رفتارش اعصابش
_چیزی شده ؟ حس میکنم خوب نیستی
_خوبم ، فکرم درگیر پروژه اس
دروغش به قدری واضح بود ، که ترجیح دادم حرفی نزنم اگه میخواست راستشو بگه همون اول گفته بود و خیلی زود دروغ تحویلم نمیداد.
آخرای غذا بود که گوشیش زنگ خورد ، بلند شد و گوشی به دست رفت سمت تراس
_جواب بدم میام راحت باش تو
در تراسو بست ، نگاهم کنجکاو پی رفتارش بود ، کلافه بود و عصبی اما مشخص بود سعی در پنهون کردن این داره تا من متوجه نشم ، اما چرا ؟
چی بود که نباید میفهمیدم ؟
چرا دروغ بهم گفت؟
این بهم ریختگیش ارتباط مستقیمی با تماس داشت
اما کی پشت خط بود ؟
کی بود که انقدر راحت آرامش و خونسردیشو از بین برده بود ؟
تک تک این سوالا تو ذهنم ردیف شده بود و هیچ جوابی براشون نداشتم.
موقعی که میخواست قطع کنه فریاد زدنش مشخص بود ، صدایی نمیشنیدم و این باعث میشد سوالا تو ذهن من بیشتر و بیشتر شه
که کی پشت خط بود و حساس شم نسبت به این موضوع ، چون حس خوبی به این قضیه نداشتم