رمان رسپینا پارت 94

0
(0)

 

با رسیدن به شهرمون ، لبخند زدم ، یه آرامش خاصی داشتم ، دلم واسه خانوادم لک زده بود
به رادان آدرس دادم و خیابون و راه رو نشون میدادم ، قرار بود منو برسونه خونه و با بابام حرف بزنه حالا یا امشب تو خونه خودمون یا بیرون ، یا فردا
و بعدش خوب حدس میزدم حتی حدس که نه مطمئن بودم برای شب میخواد هتل بگیره.
با رسیدن به در خونمون شور و اشتیاقم بیشتر شد دلم لک زده بود .
با رسیدن به در خونمون حس میکردم تمام اون خستگی ها و عصبی بودنا جاشونو دادن به این ذوق بی حد من.
در رو باز کردم که رادان صدام زد ، برگشتم سمتش تا حرفشو بگه و برم ، عجله داشتم واسه ی رفتن
_به موقعش همه چیز رو بهت میگم ، بذار اول با بابات حرف بزنم همه چیز رو حل کنم و ارتباطمونو قبول کنه ، بعدش بهت میگم ماجرا چی هست ، اینطوری نرو ، انقدر سر و سنگین .
فقط نگاهش کردم ، قلبم و احساساتم روی کارش داشتن سرپوش میذاشتن و با حرفاش نرم شده بودم، از طرفی بابامو میشناختم احتمالش یک درصد بود که بذاره اینطور در ارتباط بمونیم ، شاید این آخرین شبی بود که انقدر قرار بود باهاش راحت باشم ، شاید دوری میوفتاد بینمون تا چند هفته یا چندماه .
پس لبخند زدم و جوابشو دادم
_احساسم به قدری هست که نتونم با قهر سرم رو روی بالش بذارم ، الان آشتی نمیکردم ، آخرشب با تماس یا پیام آشتی میکردم ، درک میکنم نگفتنو .
با نشستن لبخند روی لبش ، لبخند منم پررنگ تر شد ، امروز کلا اخماش توهم بود و دیدن لبخندش اونم سر حرف من برام خیلی ارزش داشت
نگاهی به کوچه تاریکمون کردم ، کسی نبود ، از فرصت استفاده کردم و خم شدم گونشو بوسیدم و سریع از ماشین پیاده شدم
لبخندش وسیع تر شده بود و نگاهم میکرد ، شیشه رو کشید پایین
_خانوم میشه قبل فرار کردن آدرس یه هتل به من بدین ؟
_نه نمیشه ، کمی بگردین پیدا میشه
_پس … مشکلی نیست از کس دیگه ای بپرسم؟ مثلا … میتونه یه دختر یه خانوم باشه هوم؟
_اگه چشماتو دوس داری همچین کاری نمیکنی
صدای خندش بلند شد
_پس شما لطف میکنی آدرس رو میدی.
آدرس رو دادم و رفتم داخل خونه ….
جایی که کلی خاطره داشتم و آرامشمو بهم بر میگردوند

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 4 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x