9 دیدگاه

رمان زندگی شیرین ومبهم من پارت ۲۱

0
(0)

خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان

اما به قدر فهم تو کوچک می‌شود

و به قدر نیاز تو فرود می‌آید

و به قدر آرزوی تو گسترده می‌شود

و به قدر ایمان تو کارگشا می‌شود

یتیمان را پدر می‌شود و مادر

محتاجان برادری را برادر می‌شود

عقیمان را طفل می‌شود

ناامیدان را امید می‌شود

گمگشتگان را راه می‌شود

در تاریکی ماندگان را نور می‌شود

رزمندگان را شمشیر می‌شود

پیران را عصا می‌شود

محتاجان به عشق را عشق می‌شود

خداوند همه چیز می‌شود همه کس را…

🌺🌹به نام خدا🌺🌹

21

ٌ۲۱.۱

همه مشغول صحبت شدن.

درآخر همه هدیه هاشونو دادن.

وپس از خوردن شام .

مهمونی تموم شد.

بچه ها همه به ویلا رفتند .

که فردا راهی مازندارن شوند.

من ودخترا هم به خانه خودمان رفتیم.

((۱))ماه بعد.

آخرین سوالم را حل کردم .

ونگاهی به اطرافم انداختم .

نسترن امتحانش را داده بود ورفته بود .

آتناز هم درحال نوشتن بود.

سر خوش از روی صندلی بلند شدم.

به سمت استاد رستمی رفتم .

از شب تولد گفت به غیراز دانشگاه میتونم آرتین صداش کنم .

ولی راحت نبودم .

استاد درحال برسی چندتا برگه روبه رویش بود.

با ایستادنم سرش را بلند کرد .

ویکی از ابروهایش را بالا انداخت وگفت:

– تمومید؟!

-+بله ای گفتم .

که برگه هارو کنار زد .

وامتحان رو از دستم گرفت .

نگاهی گذرا به برگه امتحانیم انداخت وگفت:

-خسته نباشید .

نمره هاتون رو داخل گروه تلگرام میزارم.لطفا نتایج رو اونجا ببیندید واگه جای مشکل داشت میتوند از تلگرام مشکل رو بگید .

درجوابش گفتم:

+-مرسی …ممنونم شما هم خسته نباشید….چشم حتما .

کوله ام را برداشتم وبه طرف در رفتم .

۲۱.۲


کوله ام را برداشتم وبه طرف در رفتم.

که دوباره صدایم زد.

به سمت اش رفتم وگفتم:

+-بله؟!….

در پوشه ای ابی رنگ را باز کرد.

امتحان را درآن گذاشت.

وگفت:

-اگه اشتباه نکنم…..فردا با استاد رستمی کلاس دارید؟!….

درجوابش گفتم:

+-اره فردا با استاد رستمی امتحان داریم….اتفاقا امروز میخواستم به خونه اشون برم …با نسترن درس بخونم…

نیم نگاهی به بچه ها انداخت وگفت:

-جالبه !

منم امروز قراره برم اونجا…..میخوام برم دیدن استاد….اگه امکانش هست صبر کنید .
باهم میریم…..

سریع گفتم :

+- نه …نه …مزاحم نمیشم ….

خودم میتونم برم …

با اخم نگاهم کرد وگفت:

-بیرون منتظر باشید….میام باهم میریم ……

میخواستم اعتراضی کنم .

که با آمدن چندتا از دانشجو ها چیزی نگفتم وبه بیرون رفتم.

روصندلی نشستم وساندویچ که فاطمه برام درسته کرده بودم رو شروع کرپم به خوردن .

نگاهی به ساعتم کردم .

۳۰دقیقه اینجا نشستم وخبری ازش نیست .

-دیر که نکردم ؟!….

با صدای استاد به طرفش برگشتم.
۲۱.۳

با صدای استاد به طرفش برگشتم .

وگفتم:

+-سلام!نه دیر نکردین.

در جوابم گفت:

-خب !پس حرکت کنیم تا دیر نشده …

به راه افتاد.

کوله ام را روی شانه ام انداختم .

وبه طرفش رفتم .

نگاهی گذرا بهم انداخت وبا شیطنت گفت:

-آریا منش!…….

میدونستی که خیلی سلام میکنی ….

سندروم سلام داری؟!

منم مثل خودش با شیطنت گفتم:

+-اخه نشنیدی میگن سلام …..سلامتی میاره ……برای همونه…..خیلی سلام میکنم تا خودم وبقیه سلامت باشن…..

اینبار دقیق نگاهم کرد وگفت :

-نه بابا؟!……….

ابروی بالا انداختم وگفتم:

+-اره مامان!…….

بلند بلند خندید .

توجه عده ای دانشجو ای که در پارکینگ بودند به ما جلب شد .

که گفتم:

+-هیش!….

آرومتر دارن نگاهتون میکنند……

شانه ای بالا انداخت وگفت:

-نگاه کنند ….کاری که نکردم ….

فقط خندیدم !

به ماشین رسیدیم .

قرار بود امروز را با آژانس به خانه عمو امیر بروم ۲۱.۴

قرار بود امروز را با آژانس به خانه عمو امیر بروم .

استاد درماشین را زد وسوار شد.

قبل از اینکه در ماشین رو باز کنم شیشه ماشین را پایین کشید وگفت:

-سوار شو آریا منش!…

بعد با حالت نمایشی زد روی دست هایش وگفت:

-هینننننننننننـــــــــــــــــــننننننننن………ای وای !

نکنه من باید باز کنم….

اخی شرمنده !…

وایس وایس الان پیدا میشم …….

درماشین رو باز کردم .

وسوار شدم .

رو کردم سمت اش وگفتم :

+-همیشه ……اینقدر بامزه هستید‌……؟؟!!

به راه افتاد وگفت:

+-اعـــــــــــــههههه !یعنی من بامزه هستم ؟!…..

نمی دونستم……

همیشه بهم میگفتند ولی باور نمیکردم…

ولی چون خواهر هیراد بهم گفته باور میکنم …….

از این حاضر جوابی اش حرصم گرفت .

وترجیح دادم سکوت کنم.

همانطور که درحال رانندگی بود .

با ظبط ماشین مشغول شد .

وپس از روشن کردن بلوتوث .

و اهنگ مورد نظر خودش را گذاشت .

صدای بیلی ایلیش در ماشین پخش شد .

وخودش هم زیر لب شروع به خواندن کرد.

الان دلم یک اهنگ ایرانی میخواست .

برای همین رو کردم سمت اش وگفتم :

+-با آهنگتون حال نمیکنم!…..

نگاهش مستقیم به روبه رو بود .

وبدون نگاه کر دن بهم گفت:

-مگه قراره حال کنی؟!

پوفییی کشیدم وچیزی نگفتم .

که خودش گفت :

-علی یاسینی گوش میدی؟؟!!

اره ای گفتم .

که اهنگ علی یاسینی رو گذاشت. ۲۱.۵

که آهنگ علی یاسینی چراغونی رو گذاشت .

متن آهنگ های جدید

متن آهنگ چراغونی علی یاسینی

37

متن آهنگ چراغونی علی یاسینی

Lyrics Music Ali Yasini Cheraghooni

ترانه و شعر آهنگ چراغونی علی یاسینی

گفته بودم بری زندگی نمیکنم یه روزم
گفته بودم بعد تو میمیرم و زندم هنوزم

ولی یه زخمایی هست بدتر از مرگه
بد شدی بد نبودم بات یه دفعه ام که

تو کجایی الان ببین دنبال تو چجوری میگردم
بودی شهرو چراغونی میکردم
من تورو زندونی میکردم که نری فقط

تو کجایی الان ببین دنبال تو چجوری میگردم
بودی شهرو چراغونی میکردم
من تورو زندونی میکردم که نری فقط

تکست آهنگ چراغونی علی یاسینی

تو کجایی نمیدونی من حاضرم بمیرم برات
تو قهر کنی من گُل بگیرم برات

من هر کاری میکنم فقط
شکل خنده بگیرن لبات

ولی تو گفتی برو تنهام بذارو
گفتم گوش کن فقط همین یه بارو

یه بغض داره میده گلومو فشارو
تو وا کن از گردنم طناب دارو

تو کجایی الان ببین دنبال تو چجوری میگردم
بودی شهرو چراغونی میکردم
من تورو زندونی میکردم که نری فقط

تو کجایی الان ببین دنبال تو چجوری میگردم
بودی شهرو چراغونی میکردم
من تورو زندونی میکردم که نری فقط

صدای آهنگ رو کم کرد وگفت:

+- سبک اهنگ های قبلی رو گوش نمیدادید ؟!.

بدون نگاه کردن بهش،گفتم:

+-چرا اتفاقا دوست دارم …..ولی امروز دلم اهنگ های ایرانی رو خواست …….

سلاݥ سلام !!!

ببخشید اگه دیر به دیر پارت گذاری میکنم درس ها سنگین شده .

مرسی از صبوریتون قول میدم زود به زود پارت بزارݥ .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 4 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
اشتراک در
اطلاع از
guest

9 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
...
...
3 سال قبل

سلام مرسی از رمان قشنگتون
میشه زود تر پارت بذارین؟🙏❤

Artamis
Artamis
پاسخ به  ...
3 سال قبل

سلام گلم چشم….

درسا سنگین واینا…

چشم زود به زودت پارت میزارم قشنگم..

مرسی که رمانمو دنبال میکنی…

Naziiiiii
3 سال قبل

ای جونممممم پارت جدید 😍😍😍😍

واقعا رمانت خیلی قشنگه عزیزمم🎀❤💕💛💛💞💖💜💚

فقط اونجایی که گفت نه مامان😂😂😂😁😂😂😂😂😂😂

Artamis
Artamis
پاسخ به  Naziiiiii
3 سال قبل

واییی واییی ببین کامنت کی رو دارم میبینم …
نازی جونم مرسی که کامنت میزاری وانرژی مثب میدی🌹🌸😍😍

من خوشحالم که خوشت اومده تازه الان اول کل کل هاشونه😂😂

Artamis
Artamis
3 سال قبل

سلام عسلی جانم بخدا سعی خودمو میکنم درسا زیادن حجمشونم خیلی هست…..

ولی بازم چشممممم زود به زود پارت میزارم ..
مرسی که رمانم رو میخونی ..🥰😘🌹🌸

Asall
Asall
3 سال قبل

زودتر پارت بزار من باید دوباره برم پارت قبلو بخونم بیام جدیدو بخونم

Artamis
Artamis
3 سال قبل

ببخشید اگه دیر بنه دیر پارت میزارم شرمنده .
درسا سنگین شده ولی حتما براتون زود به زود پارت میزارم .

maral
maral
3 سال قبل

😍مرسی نسترن جانم خیلی زیبااا😍

Artamis
Artamis
پاسخ به  maral
3 سال قبل

مرسی مارالممممم ….

خوشحالم خوشت اومده نانازیمممم🌸🌹

دسته‌ها

9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x