رمان صیغه استاد پارت 82

3.7
(3)

 

– اگه تو اين خونه كسي سليطه و تازه به دوران رسيده باشه شك نكن خود تويي كه فكر مي كني امثال ساغر كلفت تو و دختر فلجتن.

مي تونستم حس كنم كه چشماش با شنيدن لفظ «دختر فلج» اندازه نعلبكي شده و از اين بابت ناراحت بودم.

هامون و گيتي سال ها باهم زندگي كرده بودن و هيچ مشكلي با هم نداشتن؛ حالا به خاطر من هامون داشت بهش توهين مي كرد.

قلب گيتي از اين حرفش مي شكست و مقصر دل شكسته گيتي منِ خاك بر سر بودم كه اومده بودم وسط زندگي شون.

– حالام تا نزدم به سيم آخر از خونه من برو بيرون وگرنه دخترتم پشت سرت آواره خيابوناست.

صداي پوزخندش انقدري بلند بود كه حتي به گوش منم رسيد و عذاب وجدانم و چند برابر كرد.

– فكر نمي كنم كسي مثل من خر باشه و بخواد يه زن عليل و تو خونه اش نگه داره.

ديگه داشت از حد خودش مي گذشت. سر من عصبي شده بود و حالا داشت كل زمين و زمان و به خاك و خون مي كشيد.

دروغ چرا؟! حس قشنگي بود كه پشتمه! ته دلم ذوق عجيبي داشتم از اينكه يه نفرم به خاطرم رگ غيرتش باد كرده بود؛ اما دوست نداشتم به خاطرم به كسي اين طور بي احترامي بشه.

از سر جام بلند شدم و در اتاق و با شدت باز كردم. سمت هامون رفتم و پشت سرش وايسادم.

– هامون… گوش…
دستش و بالا آورد و با عصبانيتي بي سابقه گفت: برگرد تو اتاقت ساغر! خودم حلش مي كنم.

قدمي به سمت جلو برداشت و من از ترس اينكه يه وقت يه كاري بكنه، بي اختيار يقه لباسش و توي دستم گرفتم و كشيدم.

صداي پاره شدن پارچه لباسش توي گوشم پيچيد و براي يك لحظه ترسيدم منم گرفتار خشم آتشينش بشم.

اما در كمال تعجب عصبانيت از چشماش رنگ باخت و سر جاش وايساد. تونسته بودم آرومش كنم!

سريع جلو رفتم و رو به چهره بُهت زده مامان گيتي گفتم: ميشه لطفاً قبل از اينكه يه اتفاق غير قابل جبران بيفته تشريف ببريد بيرون؟! بعداً كه آروم تر شديد با هم صحبت مي كنيد. به خاطر دخترتونم شده تموم كنيد اين بحث و.

چند لحظه به حرفام فكر كرد و با طمأنينه وسايلش و برداشت. لحظه آخر نگاهي به هامون انداخت و چند ثانيه بعد، صداي كوبيده شدن در اومد.

با خيالي كه تا حدودي راحت شده بود، سمت هامون برگشتم و به صورت كلافه اش نگاه كردم.

جلو رفتم و دستام و بالا آوردم تا چهره عصبي اش و بين دستام بگيرم بلكه بتونم آرومش كنم.

قبل از اينكه دستام به صورتش نزديك شه، تكيه اش و از ديوار پشت سرش گرفت و سمت اتاق مشترك خودش رفت.

به سلامتي گند زدي ساغر! يدونه هامون تو اين دنياي كوفتي هوات و داشت كه اونم شخصاً دست به كار شدي كه نداشته باشه!

سمت اتاق گيتي رفتم و با كنج در، به صورت بي حسش نگاه كردم كه مثل هميشه شبيه مجسمه ها بي حركت بود.

با خجالت جلو رفتم و با هر زور و زحمتي بود كه روي تختش نشوندمش. كنارش نشستم و با شونه گره موهاي نسبتاً كوتاهش و از هم باز كردم.

– مي دونم الان ازم دلخوري و دلت شكسته؛ حقم داري! من مي دونم هامون و خيلي دوست داري و بهت اين اطمينان و ميدم كه اونم همين قدر دوستت داره.

شونه رو كنار گذاشتم و شروع به بافتن تارهاي نازك موهاي قهوه اي رنگش كردم.

– من هيچ وقت دلم نخواسته آجراي زندگي خودم و رو خرابه هاي زندگي بقيه بسازم كه اگه مي خواستم اين كار و بكنم قبل از هامون كلي فرصت داشتم.

فقط واسه بدبختي خودمه كه اومدم اينجا و شدم پرستار شخصي ات و به خاطر اصرار هامون صيغه محرميت خونديم كه من اذيت نشم، همين!

داشتم دروغ مي گفتم. هامون مثل بقيه آدما نبود. من احمق به هاموني كه زن داشت دل بسته بودم و فكر اينكه يه روزي ممكنه من و نخواد مي تونست اشكم و در بياره.

شونه هاش و به بالشاش تكيه دادم و دستاي بي جونش توي دستام گرفتم. سعي كردم لبخند بزنم تا يه كم بهم اعتماد كنه.

– بابت مامانتم معذرت مي خوام. گفتم بره بيرون تا بيشتر با هامون بحث نكنن كه احتراما از بين نره وگرنه من تو اين خونه هيچ كاره ام. الانم اگه تو من و نخواي همين الان جمع مي كنم ميرم، فقط چشمات و روي هم فشار بده.

در كمال تعجب و ناباوري چشماش و روي هم فشار داد و به يك باره ته خالي شد. بهش قول داده بودم برم.

زوركي لبخند زدم و بلند شدم.
– ميرم وسايلم و جمع و جور كنم و به هامون بگم كه نمي مونم. استراحت كن.

چشماش و بست و نور اتاقش و كم كردم تا راحت تر استراحت كنه. با دلسردي تمام سمت اتاق خودم رفتم و چمدون لباسام و آهسته آهسته بستم.

يه مانتوي ساده با شال روي سرم انداختم و مداركم و توي كوله دم دستي ام گذاشتم.

بغض داشت خفه ام مي كرد؛ اما دوست نداشتم زندگي كسي و خراب كنم، اونم كسي مثل هامون كه به جرأت اولين عشق زندگيم بود.

پشت در اتاقش وايسادم و با دودلي دستم و بالا آوردم كه روي در بكوبم؛ اما لحظه آخر پشيمون شدم.

وسايلم و همون جا پشت در گذاشتم و سمت آشپزخونه رفتم. با بغضي كه فكر مي كردم هر لحظه راه نفسم و مي بنده، گل گاو زبون دم كردم و توي ماگ ريختم.

دوباره پشت در اتاقش وايسادم و بغضم و قورت دادم تا وسط حرف زدن اشكام رسوام نكنن.

با پشت دست روي در كوبيدم و صداي كلافه اش توي گوشم طنين دلنشيني انداخت.

– بيا تو.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…
اشتراک در
اطلاع از
guest

27 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
shyli
shyli
1 سال قبل

الن داشتم این رمانو با چن تا رمان دیگه مقایسه می کردم من این رمان و رمان الفبای سکوت و عشق ممنوعه استاد رو هم زمان شروع کردم با اینکه پارت گذاری عشق ممنوعه استاد هم خیلی خوب نبود ولی باز سریع تر از این رمان پیش رفت و فصل دوش هم امد و رمان الفبای سکوت که واقعا عالیه هم از نظر منظم بودن پارتا هم از نظر طولانی بودن و با محتوا بودنش نه مثه ایک رمان ک یا ساغر حالش بده یا داره گریه میکنه و عذاب وجدان داره به خدا من اصن یادم رفته رمان اولاش چی بود و چی شد😑😑😑
و در پایان این سخنرانی زیبا تشکر می کنم از این نویسنده با این پارتگداری سریع و شما عزیزانی کا این کامنت رو خوندین 😂😂

....
....
1 سال قبل

دو ماه دیگه میشه دوسال 😐
واقعا هنوز توی این دوسال تموم نشده😑😑😑😑

آرام
پاسخ به  ....
1 سال قبل

واقعا🥴

....
....
1 سال قبل

یعنی واقعا که لامصب یک ماه گذشت چرا نمیزاری من رمان تورو با یه رمان دیگه همزمان شروع کردم اون توی ۲ماه و نیم ۱۳۶پارت و تموم کرد اوقت تو الان یک ساله ۸۲ تا پارت گذاشتی یعنی واقعا خسته نباشی 😑😑😑😑

گندم
گندم
1 سال قبل

عزیزم نویسنده جان وقت نداری دو خط اینجا بنویسی یعنی اینقدر سرت شلوغه واقعا خیلی ..‌‌. هستی
خاکککککک 🤬💩

Noora
Noora
1 سال قبل

چرا همه ی رمان های این سایت روزی یه دونه پارت حداقلش میزارن ولی این رمان رها شده بنده خداااا

Reyhan
Reyhan
1 سال قبل

سلام
پارت بعدی 26 خرداد میاد یا 27؟

مهی
مهی
1 سال قبل

کسی تموم پارتای ای رمانو داره؟!😕💔

سارا محمدی
سارا محمدی
1 سال قبل

نخونید رمانشو .بی عرضست شایدم یه بیمار روانی که دوست داره با اعصاب دیگران بازی کنه .یعنی هنوزم متوجهش نشدین 😂 من که خیلی وقته ول کردم این رمانو همه مخاطباشو از دست داده تا الان کم عقل

کالوین‌پارکر؛
کالوین‌پارکر؛
پاسخ به  سارا محمدی
1 سال قبل

خب الان اینجا داری چیکار میکنی اگه ولش کردی؟

Shyli
Shyli
1 سال قبل

بچه ها من ی پیشنهاد دارمممممم
میخواستم بدارم پارت بعدی ک اومد بگم دیدم تا پارت بعدیو بذاره پیشنهادم یادم رفته |=
من میگم از این نویسنده ابی گرم نمیشه بیاین خودمون رمانو ادامه بدیم ولی برای اینکه حق این نویسنده ی ب ظاهر محترم ضایع نشه ک مرحمت کرده تا اینجا رو نوشته تو همین قسمت کامنتا باشه و توی چنل یا وب دیه نره ینی منطورم اینه ک هر کس دو داش ادامه ی رمانو جوری ک میخواد تو همین کامنتا بذاره ما بخونیم سرگرم شیم فکر کنم ما زود تر ب نتیجه برسیم تا نویسنده :/
مدیونید فکر کنید بیکارم😊😊

shyli
shyli
پاسخ به  Shyli
1 سال قبل

:|||||
الن این ک لایک کردید ینی موافقید ایا؟
نظر مثبتتون رو با پایانش بذارین پلز😜

Noora
Noora
1 سال قبل

خواهش میکنم روزی یه پارت بزار حداقلش ..خیلی رمان جذابیه واقعا اگه بزاری زود به زود

فاطی
فاطی
1 سال قبل

والا من اومدم بخونم اصلا یادم رفت ساغر کیه هامون کیه😂
فک کنم نوه هام بتونن رمان کامل اش رو بخونن😑😂

Helma
Helma
پاسخ به  فاطی
1 سال قبل

اصن چرا هامون داش با مادر گیتی دعوا میکرد کل پارت قبلو یادم رفته💔😂

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Helma
معصوم
معصوم
پاسخ به  فاطی
1 سال قبل

والا من تابه یادم اومد یه رمانی بود الان اومدم سر وقتش اصلا یادم نمیاد رمانه از چه قرار بود

Shakiba
1 سال قبل

خسته نباشی دلاور . اب قند برات بیاریم فشارت نیوفته یک‌ موقع . اصلا ما شرمنده میشیم تو اینقدر پارت های طولانی و سریع میدی . جای ساغر هم بودی تایم برای نوشتن بیشتر داشتی لعنتی . فقط کاش زودتر رمان مزخرفت تموم بشه .

shyli
shyli
1 سال قبل

نفس عمییییییییق
دممممم بازدمممممم
دوستان من به شضخصه اگه ادرسه خونه ی مویسنده رو داشتم همین الان میرفتم خونشون دستشو ماساژ بدم
الهی هامون و ساغر و گیتی و ننه ی عفریته اش پیش مرگت شن خسته شدی که….
عزیزم من تا الان رمان تو رو با 4 پایان متفاوت تموم کردم با این پارتت پنجمیش هم وکی شد میخوای دیگه ننویسی چون خودم اگه ایدیت رو داشتم مطمئنا مودبانه باهات حرف نمی زدم شک نکنننننننننننن

آرام
پاسخ به  shyli
1 سال قبل

فدات م تو به خودت استرس وارد نکن

عاطفه
عاطفه
1 سال قبل

نویسنده بعداز یکماه احیاًً دستش خسته شده دوتا خط نوشته دوباره رفته ماساژ دست! مارو مسخره کرده یا خودش؟

Zahra
1 سال قبل

اصلا چرا این رمانو میزارین اخه
این نویسنده هم مسخرمون کرده سالی ی نصفه پارت میده

Mina Mohamadi
Mina Mohamadi
1 سال قبل

نویسنده….
هیچی نگم با ابرو تره
فقط خودت مسخره کن…😏

Mina Mohamadi
Mina Mohamadi
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

اره حیفه حرفه که بزنم

ضحا
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

اگه میشه بازم پارت بزارین،اگه تند تر بزارین و بیشترین باشه مخاطبینتونم کم نمیشن✨

انیسا
انیسا
پاسخ به  Mina Mohamadi
1 سال قبل

ساحل هیچی نگو 😉
خوب بود چی بگم والا

Mina Mohamadi
Mina Mohamadi
پاسخ به  انیسا
1 سال قبل

نمیگم…💔

دسته‌ها

27
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x