رمان عشق صوری پارت 162

4
(2)

 

بالاش یه کاغذ رنگی چسبیده بود و روش نوشته بود:

“اگه من ناهار نبودم ، زنگ بزن برات غذا بیارن.
شماره رو برات یادداشت میکنم”

کف دستهامو بهمدیگه مالیدم و آهسته زمزمه کردم:

“خب…چی حال میده که واسه ناهار بخورم ؟”

قبل از اینکه با خودم به نتیحه ای برسم صدای ضربه به در و فشار مداوم زنگ به فاصله ی هر چند ثانیه به صورت مردم آزاری از فکر کشیدم بیرون.
نفس عمیقی کشیدم و درحینی که به سمت در می رفتم گفتم:

-شک ندارم مونا هست!

به در که نزدیک شدم، کمرم رو خم کردم و از چشمی نگاهی به بیرون انداختم.
خودش بود.
درو که باز کردم با چشمهایی که می درخشیدن و لبهایی که خندون بودن گفت:

-دیدی در کمترین زمان ممکن خودمو رسوندم.پس گفتی نیستش!

درو بستم و گفتم:

-اولا علیک سلام دوما آره نیستش…

خوشحال شد.کیفشو انداخت یه گوشه و با درآوردن لباسهای اضافیش گفتم:

-عی جان! وقت وقت فضولیه!

اینو گفت و شروع کرد زیرو رو کردن خونه ی شهرام.
چپ چپ نگاهش کردم وبعد سری به تاسف تکون دادم و پرسیدم:

-قهوه یا چایی !؟

قاب عکسهای روی میز کوچیک کنار دیوارو یکی یکی نگاه کرد و جواب داد:

-قهوه!

باشه ی آرومی گفتم و چنددقیقه بعد با دو فنجون قهوه به سمتش رفتم….

چشمهاش هنوز رو درو دیوار خونه در گردش بود.
نمیدونم چرا تا به این حد در مورد خونه ی شهرام از خودش کنجکاوی نشون میداد و اصلا چرا باید یه خونه تا به این حد براش جالب باشه!
یکم از قهوه اش چشید و بعد سرش رو به آرومی جنبوند و گفت:

-تصور یه خونه ی مجلل از شهرام رو داشتم!

حین چشیدن ذره ذره ی اون قهوه پرسیدم:

-چرا !؟

خیلی صریح جواب داد:

-چون خیلی پولداره ولی با اینکه پولداره خونه اش یه خونه ی نقلی دو خوابه اس که ۱۰۰ متر هم‌نمیشه!

تحلیلهاش یکم تمسخر آمیز بودن.پا روی پا انداختم و گفتم:

-حرفها میزنیاااا…حالا صدمتر نباشه و هزار متر باشه میخواست توش چیکار کنه یه نفر آدم.کله معلق بزنه؟

سرش رو متفکرانه تکون داد و بعد چشماشو تنگ کرد و حالت خبیثی یه صورتش داد و گفت:

-خب اینارو بیخیال…پس شب رو اینجا بودی!

اینو گفت و ابروهاش رو با شطنت و خباثت بالا و پایین کرد.
چشم غره ای بهش رفتم و گفتم:

-ماهیچ کاری نکردیم!

تک خنده ای رفت و گفت:

اینو گفت و ابروهاش رو با شیطنت و خباثت بالا و پایین کرد.
چشم غره ای بهش رفتم و گفتم:

-ماهیچ کاری نکردیم!

تک خنده ای رفت و گفت:

-هه! تو گفتی و منم‌باور کردم…تو پیش شهرامی که همیشه تو کَفت بوده، باشی و هیچ کاری باهات نکنه؟؟؟ من که باور نمیکنم.

چپ چپ نگاهش کردم و گفتم:

-اون مشکل توی منحرف!

چشمکی زد و از پشت فنجون توی دستش گفت:

-میدونی چیه…از قدیم گفتن تو اتاقی که یه دختر و یه مرد باشه نفر سوم‌شیطون!

این استدلال واقعیت نداشت. لااقل در مورد شهرامی که تازه قصد داشت کاری کنه من شب رو شب من رو توی اون یکی اتاق بخوابم.
آره…
به من حس قوی ای داشت اما همیشه این حس و تمایل رو کنترل میکرد و بهش مسلط بود مگر اینکه من زیادی کرم بریزم.
لگدی به پاش زدم و گفتم:

-اصلا هم اینطور نیست‌من شاید اما شهرام اصلا اون آدمی که فکر میکنی نیست.‌‌

زیر لب زمزمه کرد:

-آره جون خودت…البته که تو منحرفی ولی….من که بازم باور نمیکنم!

به من حس قوی ای داشت اما همیشه این حس و تمایل رو کنترل میکرد و بهش مسلط بود مگر اینکه من زیادی کرم بریزم.
لگدی به پاش زدم و گفتم:

-اصلا هم اینطور نیست‌من شاید اما شهرام اصلا اون آدمی که فکر میکنی نیست.‌‌

زیر لب زمزمه کرد:

-آره جون خودت…البته که تو منحرفی ولی….من که بازم باور نمیکنم!

خسته از این حرفهاش و البته خسته از این سخت باوریش گفتم:

-باشه باشه اصلا هرچی تو بگی!ما دیشب عین چی تا صبح کارای خاکبرسری کردیم حالا راضی شدی؟

نکبت اعظم،نیشش رو تا بنا گوش وا کرد و با تکون انگشت اشاره اش جواب داد:

-آره این قابل باور!

چپ‌چپ نگاهش کردم و با بلند شدن از روی کاناپه به سمت تلفن رفتم و گفتم:

-خب اینارو بیخیال! ناهار هر چه میخواهد دل تنگت بگو سفارش بوم.به حساب شهرام!

کف دستهاشو بهم‌مالوند و گفت:

-ایول به شهرام!من شیشلیک میخوام…و از اونجایی که کاه از خودم نیست اما کادون مال خودمه مرغ سوخاری هم میخوام!

نیشخندی زدم و گفتم:

-خیلی دیوث! ولی باشه!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
c87425f0 578c 11ee 906a d94ab818b1a3 scaled

دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار 3 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو…
aks darya baraye porofail 30 scaled

دانلود رمان یمنا به صورت pdf از صاحبه پور رمضانعلی 3 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     چشم‌ها دنیای عجیبی دارند، هزاران ورق را سیاه کن و هیچ… خیره شو به چشم‌هایش و تمام… حرف می‌زنند، بی‌صدا، بی‌فریاد، بی‌قلم… ولی خوانا… این خواندن هم قلب های مبتلا به هم می خواهد… من از ابتلا به تو و خواندن چشم‌هایت گذشته‌ام… حافظم تو را……
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 4 (5)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Sic
Sic
1 سال قبل

❤❤

من منم
من منم
1 سال قبل

چرت و پرت درحد تیم ملی

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x