رمان عشق صوری پارت 190

1
(1)

 

در کمد باز شد و سایه ی قامت شهرام نمایان!
هیچ واکنشی از خودم نشون ندادم.
هنور هم نگاهم خیره به رو به رو بود و دستهام به دور پاهای جمع شده ام حلقه.
دلم ازش پُر شده بود.
و این دل پر حتی اجازه نمیداد چشمهام نگاهش کنن.
چنددقیقه ای توی همین وضعیت بودم تا اینکه خودش درو کامل کنار زد و دستشو دراز کرد سمتم تا بازوم رو بگیره و کمک بکنه از اونجا بیام بیروم اما منی که بی نهایت دلم ازش پُر بود، از ته حلقوم داد زدم:

-به من دست نزن عوضی!

صدای جیغم تو کل خونه پیچید.
از اونجایی که انتظار این واکنش رو از طرف من نداشت عقب رفت و هم با اخم و هم با تعجب بهم خیره شد.
اون امروز با کارها و رفتارهاش خون منو به جوش آورده بود.
درحالی که با عصبانیت از بینی نفس میکشیدم کوله پشتیم رو برداشتم و از کمد اومدم بیرون.
فقط نگاهم کرد.
شاید خودش میدونست رفتارش چقدر دلگیر و شکسته و مایوسم کرد!
چنددقیقه ای ساکت بود اما بعدش گفت:

-شیوا…

سرمو چرخوندم سمتش.یه نگاه فوق عصبانی حواله اش کردم و با بالا آوردن دستم و ثابت نگه داشتن انگشت اشاره ام گفتم:

-دیگه اسممو به زبونت نیار!

منی که حس میکردم وجودم از درون داره آتیش میگیره رو جدی نگرفت و بازهم گفت:

-آروم‌باش شیوا…بیا حرف میزنیم…

اولین کاری که کردم این بود که تیشرتش رو از تنم دربیارم وبعد هم ار ته حلقوم داد زدم :

-شیوا مرد…شیدا از امروز واسه تو مرررررو

تیشرتش رو گوله کردم و محکم کوبوندم به سمت آینه و بعد حین پوشیدن لباسهایی که زیر تخت پنهونشون کرده بودم گفتم:

-من احمقم…من احمقم…یه احمق که عاشق یه ادم عوضی شدی.
دیگه نمیخوام به این عشق بیخودی ادامه بدم…
نمیخوااااام!

وسایلم رو که خیلی هم زیاد نبودن تو کیف چپوندم.
حتی بیخیال اون وسایلی شدم که ژینوس عوضی انداخته بود تو سطل زباله!
اومد سمتم و با گرفتن دستم پرسید:

-چی میگی تو !؟ این حرفها این یعنی چی!؟

هلش دادم کنار تا از خودم دورش کنم و همزمان گفتم:

-یعنی اینکه تموم!
هرچی بین من و تو بوده از امروز و از این لحظه تموم!

واکنشش نسبت به شنیدن حرفهام یکی از همون پوزخندهای معروفش بود.
پوزخندهای تلخی که با روح و روان آدم‌بازی میکنن.
میخواست اینبارهم با تحویل دادن یکی از همینها بهم بفهمونه ذره ای جدیم نگرفته.

چشماشو تنگ کرد و پرسید:

-تو هیچ حالیته داری چه گهی میخوری؟

سرمو تند تند تکون دادم و با بالا نگه داشتن ولوم صدام‌جواب دادم:

-آره…معلومه که حالیمه…خیلی هم خوب حالیم.
میدونی چیه؟
من و تو به اشتباه باهم بودیم و حالا وقتشه به این اشتباه خاتمه و پایان بدیم!
و من میدم…من امروز و این لحظه میگم واسه همیشه هر چی بین من و تو بوده تموم‌

دیگه نتونست تظاهر به خونسرد بودن بکنه.از کوره در رفت و داد زد:

-بس کن شیوا…کم چرت و پرت بگو!

چرخیدم سمتش و با فاصله گرفتن ازش بلند بلند گفتم:

-چرت و پرت ابراز علاقه های تو زیر گوشم بود!
حرفهایی که مفت نمی ارزیدن..حالا برو…
برو همین حرفهارو به ژینوس جونت بزن!
به خانم عزیزت…همسر آینده ات…

اینبار دستشو سمت کیفم دراز کرد و همزمان گفت:

-بچه بازی درنیار…همسر آبنده کیلو چنده…بیا بشین آرومتر که شدی باهم حرف میزنیم‌خب!؟

کیفمو با عصبانیت کشیدم سمت خودم و بعد هم گفتم:

-من دیگه هیچ حرفی باتو ندارم…من ا۱لا دیگه نمیخوام اینجا بمونم و ریخت تورو تحمل کنم.
حاثرم برم‌پیش مامانمو هی تحقیرم کنه اما اینجا و کنار توی عوضی نباشم…

دکمه های لباسم رو تند تند بستم و بعد هم کیفمو انداختم روی دوشم و با بغض گفتم:

-دیگه حتی اسمتم نمیارم…

خواستم با عجله سمت در برم که دستم رو از پشت گرفت و نگه داشت….

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
c87425f0 578c 11ee 906a d94ab818b1a3 scaled

دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو…
aks darya baraye porofail 30 scaled

دانلود رمان یمنا به صورت pdf از صاحبه پور رمضانعلی 2.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     چشم‌ها دنیای عجیبی دارند، هزاران ورق را سیاه کن و هیچ… خیره شو به چشم‌هایش و تمام… حرف می‌زنند، بی‌صدا، بی‌فریاد، بی‌قلم… ولی خوانا… این خواندن هم قلب های مبتلا به هم می خواهد… من از ابتلا به تو و خواندن چشم‌هایت گذشته‌ام… حافظم تو را……
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 3.5 (6)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mahi
Mahi
1 سال قبل

خوشم اومد به غیر از هرزه بازی بالاخره یکاری کرد این شیواعه 🙄

نگین
نگین
1 سال قبل

ای خدااااااااااااااااااااااااا چرا شهرام اینجوری میکنه

اتنا
اتنا
1 سال قبل

حقش بود. شهرام بیشعور.
ولی یه حسی بهم میگه یه جورایی شهرام و باباش دارن این خانواده و دخترش رو بازی میدن که یه معامله صورت بگیره بعد همچی تموم کنن با اون خانواده. چون اون موقع بابای شهرام گفت یه مدت تحملش کن تموم میشه

خسته از همه
خسته از همه
پاسخ به  اتنا
1 سال قبل

دقیقااااااا

aram
aram
پاسخ به  اتنا
1 سال قبل

چرا از این زاویه بهش نگاه نکرده بودم؟🙄😂

سمیه
سمیه
پاسخ به  اتنا
1 سال قبل

منم به همین فکر کردم مگرنه اگه اجباری نباشه خودش دلش نخواد …حتما باید یه دلیلی باشه که همچنین رفتاری میکنه

دسته‌ها

6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x