رمان عشق صوری پارت 191

3
(2)

 

دستم رو از پشت گرفت و نگه داشت.
سرمو چرخوندم سمتش و زل زدم به صورتش.
به چشمهای لعنتیش.
به چشمهایی که این روزها عجیب فکر میکردم دلیل آرامشم هستن.
قلبم تند تند میزد و ریتم نفهسام غیر عادی و سریع تر از معمول شده بود.
تحملش رو نداشتم.
واقعا تحمل آدمی رو که تا همین یک ساعت پیش حس میکردم دلیل زندگیمه نداشتم.
حتی برای چنددقیقه !
دستمو به آرومی فشرد و گفت:

-میدونی که فقط یه نفرو میخوام اونم تویی!

با صدای بغض آلودی داد زدم:

-من دیگه خام تو نمیشم.خام حرفهات نمیشم!
تو منو نمیخوای…تو فقط ژینوس رو میخوای تهش هم با همون لعنتی که جلوی خودت هرچی از دهنش درمیاد بهم میگه و تو سکوت میکنی ازدواج میکنی! آخه اصلا،لیاقتت همون!

دستش رو برد بالا بزنه که بزنه تو صورتم و همزمان داد زد:

-خفه شووو…

ناخوداگاه و از ترس سیلی خوردن سرمو عقب بردم و گفتم:

-درغگوووو…دروغگو…بزدل…تو یه بزدلی!
یه بزدل که نمیتونه قید ژینوس رو بزنه.نمیتونه بهش بگه نمیخوادش…

لبهاشو رو هم مالید و با رها کردنم یک گام عقب رفت ودرحالی که کاملا مشخص بود بی نهایت عصبانیه ودرتلاشه تا این عصبانیت رو کنترل کنه آهسته گفت:

-شیوا…اشتباه فکر میکنی!

هه!
اشتباه…این کلمه اصلا به شرایط ما نمیخورد.
اصلا چطور میتونست همچین چیزی بگه وقتی تمام حرفهاشون رو شنیده بودم.
وقتی قرار بود به زودی با ژینوس ازدواج کنه.
با نفرت براندازش کردم و گفتم:

-اشتباه ؟! آره اشتباه کردم اما درمورد دوست داشتن توی لعنتی!حالا میفهمم چرا حتی میترسیدی باهام بخوابی! چون خودت خوب میدونستی که تهش قراره با ژینوس ازدواج کنی!

دستهاش رو به دو طرف پهلوهاش تکیه داد و با بالا و پایین کردن ابروهاش گفت:

-شیوا… بس کن…

دستمو زدم تخت سینه اش و گفتم:

-بس نمیکنم!حالم ازت بهم میخوره…حالم از خودمم بهم میخوره که آدمی مثل تورو دوست داشتم
یه آدم زن باز…یه آدم کثیف که الکی و بیخودی ادعای عاشقی داشت.
عشق تو من نیستم…عشق تو ژینوووووسه!
تو لایق اونی…
الکی میگی دوستم داری…هیچوقت نداشتی.از اول هم نداشتی…

با غیظ پرسید:

-واقعا من همچنان باید احساس واقعیم رو به تو اثبات کنم !؟؟ توی الاغ هنوزم در این مورد شک داری؟

بلند بلند و تند تند گفتم:

-آره شک دارم…تو منو فقط واسه خالی کردن آب کمرت میخواستی…عشق تو به من همیشه صوری و ساختگی بود….

و بالاخره دستش بالا رفت و با ضرب روی صورتم فرود اومد تا دیگه نتونم حرفهام رو ادامه بدم…

ناباورانه به دستش که با بی رحمی روی صورتم فرود اومده بود خیره شدم.
هیچوقت فکر نمیکردم روزی کارم با اون به این مرحله برسه!
بار اولش نبود دستش هرز میرفت اما درد این یکبار بخاطر دلیلش بیشتر از دفعات قبل بود!
بهش خیره موندم.
به اون که با ژینوس دریده با مدارا حرف میزد و به من که می رسید خوی وحشیش بیدار میشد!
چند دقبقه ای با بغض نگاهش کردم و بعد با صدای لرزونی گفتم:

-از الان و از امروز ازت متنفرم!

لبهاشو روهم مالید و بعد انگار که خودش هم فهمیده چه کاری کرده دستشو روی دستم که روی قسمت سیلی خورده ی صورتم بود گذاشت و بعد هم با ندامت گفت:

-شیوا…

داد زدم :

-شیوا از امروز واسه تو مُرررد!

خیلی سریع گفت:

-شیوا من نمیخواستم اینطور بشه…فقط میخوام بدونی اون چیزی که تو فکر میکنی نیست!
من واقعا دوست دارم!

با بغض و عصبانیت گفتم:

-این دوست دارمهای پوچ و تو خالیت دیگه به درد من نمیخورن…

دست بردم توی کوله پشتیم.
موبایلم رو بیرون آوردم.
روشنش کردم و رفتم تو لیست مخاطبینم.
در تمام لحظاتی که اون داشت همین حرفهارو میزد من بی کلام و صامت فقط با موبایلم ور میرفتم.
از یه جایی به بعد دیگه حرفهاش رو ادامه نداد و فقط پرسید:

-داری چیکار میکنی!؟

جلو چشمهای خودش شماره اش رو حذف کردم و بعد هم تو همه شبکه های اجتماعی بلاکش کردمو گفتم؛

-از امروز و از همین لحظه هرچی بین من و تو بوده تموم!
دیگه نمیخوااااامت!

اینو گفتم و کوله ام رو روی دوشم انداختم و از اتاقش رفتم بیرون ..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
c87425f0 578c 11ee 906a d94ab818b1a3 scaled

دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو…
aks darya baraye porofail 30 scaled

دانلود رمان یمنا به صورت pdf از صاحبه پور رمضانعلی 3 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     چشم‌ها دنیای عجیبی دارند، هزاران ورق را سیاه کن و هیچ… خیره شو به چشم‌هایش و تمام… حرف می‌زنند، بی‌صدا، بی‌فریاد، بی‌قلم… ولی خوانا… این خواندن هم قلب های مبتلا به هم می خواهد… من از ابتلا به تو و خواندن چشم‌هایت گذشته‌ام… حافظم تو را……
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 4 (5)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

9 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
من منم
من منم
1 سال قبل

موهای تنم سیخ شد😐😂چقدر حال بهم زنه شهرام،بزدل و حال بهم زن عوق

Liza
Liza
1 سال قبل

سلام کسی می دونه اگه بخوام یک رمان انلاین بنویسم باید تو چه سایتی بنویسم
تو همین سایتم می شه رمان انلاین نوشت
اگه اره چطور
می شه لطفا جواب بدید

°neda°
°neda°
1 سال قبل

میشه یکم ب رمان محتوا بدین..😊
طولانی تر پارت نوشته بشه،منظم تر و بهتر،با محتوا تر و کامل تر..
اخه چرا انقدر کمه..؟
این پارت رسما هیچی جز دعوای این دوتا رو نگفت..باو چه وعضشه اخه..اولا رمان چقدر خوب بود..چرا رفته رفته انقدر بی انصاف میشن نویسندها..🚶🏻‍♀️💔

ریحان
ریحان
1 سال قبل

داره بهتر میشه چی بود فقط سکس اق😏

aram
aram
1 سال قبل

اون کسی که پیشگو بود گفت این دوتا دعوا میکنن الان بیاد بگه اخرش چی میشه؟
واقعا کلافه شدم
۱۹۱ پارت رمان نوشتی زندگی هیچکدوم خوب نبوده
یا شیدا هی کتک میخوره از فرهاد متنفر میشه ولی باهاش زندگی میکنه
یا شیوا با شهرام دعوا میکنه بعدش باز به شهرام رو میزنه که بره خونش😑

Mahi
Mahi
پاسخ به  aram
1 سال قبل

دقیقا

Ssss
Ssss
1 سال قبل

پوف اعصابمونو خرد کردی تو هم وای تا میان درست شه دوباره خراب میشه این ترفند دیگه قدیمی شده فقط باعث سر رفتن حوصله خواننده ها میشه ملت حداقل دلش خوش بود به داستان شیوا که اینم گند شد توش رفت شیدا هم که کلا طرفدار نداره یکم قلمتو قوی تر کن و بعضی قسمتا طبق میل طرفدار ها پیش برو

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Ssss
𝐒𝐚𝐛𝐚
𝐒𝐚𝐛𝐚
1 سال قبل

اوخیی
برینم برای دل جفتتون:)

Silver
Silver
1 سال قبل

بالاخره داستان یه جایی هم هیجانی شد چه عجب

دسته‌ها

9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x