رمان عشق صوری پارت 192

5
(1)

 

انگشتمو روی زنگ گذاشتم و آهسته فشردمش.
تهش رسیدم به همین خونه با احساس پررنگی که هر چند دقیقه یکبار ناقوس پشیمونی و ندامت رو تو وجودم به صدا در درمیاورد!
صدایی که با تشر بهم نهیب میزد:

“آل ببرت شیواااای نادون! قهر کردی و رفتی کدوم جهنم! جهنم شهرام !؟ رفتی که اینجوری دست از پا درازتر برگردی همینجا!؟”

ولی نه! خوب شد که رفتم.اگه نمیرفتم که نمی فهمیدم چی به چیه!
نمیفهمیدم همین روزا شهرام باید دست ژینوس رو بگیره و باخودش ببره خونه ی بخت.
مثل یه عاشق بدبخت تو کفش می موندم تا وقتی که نامه عروسیش رو میذاشت کف دستم.
صدای خدمتکار از پشت اف اف منو از عالم فکر بیرون کشید:

“اوا…شیوا خانم شمایین!؟”

و بعد بدون اینکه منتظر شنیدن جوابی از طرف خودم بمونه هیجان زده و خوشحال خطاب به مادرم گفت:

“مستانه خانم شیوا جان اومدن…”

و من حتی صدا و لحن تلخ مامان رو شنیدم وقتی که گفت:

“اومد که اومد ! درو باز کن بیاد داخل”

در باز شد و من با سر خمیده و صورتی که احتمالا نمادی بود از افسردگی و پکری درو کنار زدم و رفتم داخل.
عینهو کسی بودم که شکست خورده و زار از نبردی سنگین برگشته!
و این وسط هی با وحشت از خودم‌میپرسیدم
نکنه عاقبت من هم تهش بشه عین شیدا ؟!
مجبور بشم با مردی که مادرم واسم انتخاب کرده ازدواج کنم و تا آخر عمرم توسری خور و اسیر باشم!؟
اما حتی اگه تابع دستور مامان با شخصی که اون انتخاب میکنه ازدواج کنم بهتر از این نیست که شهرام فکر کنه آویزونشم !؟

کفشهام رو از پا درآدردم و با پوشیدن یه جفت دمپایی تمیز از راهرو عبور کردم و یه راست به سمت پله ها رفتم که همون لحظه مامان پرسید:

-ما مارکوپولو شنیده بودیم اما شیوا پولو نه!
پیش مونا که نبودی! جای دیگه هم رونداشتی…مسافرخونه و هتل هم که راهت نمیدن! ممنون میشم اگه بفرمایین تا الان کدوم گوری تشریف داشتین !

دستمو رو نرده ها گذاشتم و سرم رو به آرومی چرخوندم سمتش..

دستمو رو نرده ها گذاشتم و سرم رو چرخوندم سمتش.
رو کاناپه لم داده بود و خونسرد ناخنهاش رو سوهان میکشید و همزمان پاش رو به آرومی تکون میداد و یکی از این سریالهای ترکیه ای رو تماشا میکرد.
کیفمو از روی دوشم پایین آوردم و جواب دادم:

-پیش یکی از دوستهام بودم!

هنوزم نگاهش خیره به صفحه ی تلویزیون بود.
جواب من اما پوزخندی روی صورتش نشوند.
از اون‌پوزخندها که میگه ما قبلا همه ی این کلکهارو خودمون امتحان کردیم.
در هر صورت من بهانه و پاسخ دیگه ای نداشتم که تحویلش بدم خصوصا توب اون شرایط تلخ!
دستش رو بالا آورد و با فوت کردن اطراف ناخنش پرسید:

-این دوست عزیزت اسم نداره!؟

خم کردم و گفتم:

-دونستن اسم رفیق من اینقدر مهم شده ؟! چرا تا الان و قبل از امروز مهم نبود…؟

شونه هاش رو بالا و پایین کرد و گفت:

-آره تو فکر کن از امروز مهم…حالا بگو پیش کی بودی؟اصلا مگه میشه دوستت اسم نداشته باشه؟

از سوال و جواب شدن بیزار بودم و اون با دونستن این موضوع اینکارو باهام انجام میداد.
نفس پر حرصی کشیدم و گفتم:

-چرا داره ولی در هر صورت شما نمیشناسینش!

سوهان ناخنش رو لای انگشتاش گذاشت و همونطور که تکونش میداد از روی مبل بلندشد.
قدم زنان به سمتم اومد و در حین اینکه نزدیک و نزدیک تر میشد گفت:

-شواهد زیادی تو طول این سالها ما بزرگترارو به این نتیجه رسونده هر وقت یه دختر میگه پیش فلان دوستمم حتما درست گفته اما هر وقت گفته پیش یکی از دوستامم یعنی…

مکث کرد چون به یک قدمیم رسیده بود.
یه پوزخند دیگه زد و بعد با همون سوهان ناخن یکم از شال سرم رو کنار زد و با اشاره به گردن کبودم، نطقش رو ادامه داد:

-یعنی دوستش پسر بوده!
و این یکی از دوستای تو هم چقدر که وحشی تشریف داره!

اولینبار بود از مامان خجالت کشیدم چون میدونستم رو گردنم پر از خونمردگی هاییه که حاصل روابط متعدد این‌چند روز تو خونه ی شهرام بود…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سمانه بلوطی
سمانه بلوطی
1 سال قبل

مریضه هم شیوا هم مامانش

من منم
من منم
1 سال قبل

کی از کی خجالت کشید!هه

Mahi
Mahi
پاسخ به  من منم
1 سال قبل

دقیقا 😂😂😂😂

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x