لب گزیدم و آهسته گفتم:
-شهراااام…آخه اینجا!؟
آب دهنش رو قورت داد.درست مثل کسی که یه چیز خوشمزه رو به روش باشه و نتونه از خیر مزه کردنش بگذره.
مشخص بود قصد بیخیال شدن و سپردن این کار واسه زمان بهتری نداره.
چونه ام رو بوسید و بعد هم گفت:
-نمیتونم صبر کنم…
نگران از رسوایی تو همچین مکانی و گرفتن لقب هول ها و بی مکانها وادارم کرد هشدار بدم و بگم:
– اگه بفهمن خیلی بد میشه!
آهسته گفت:
-نمیفهمن…
مضطرب گفتم:
-میفهمن…مگه خرن؟ بزارش برا بعد…
به کارش ادامه داد و پرسید:
-چرا خوشت نمیاد !؟
-میاد ولی اینجا نه…
لبخندی معنی دار زد و گفت:
-خوشت میاد..انکارش نکن…حالا بچرخ…
خودش کمک کرد بچرخم.دستهامو دو طرف به دیواره ی اتاقک پروف تیکه دادم و …
واقعا نمیدونم چی بگم رمان چرتیه ولی بازم میخونمش فقط تنها چیزی که تو همه ی رمان های pdf مشترکه همیشه یه دختر ضعیف و ترسوعه فقط وقتی هم جرات پیدا میکنه که بکارتشو ازش بگیرن تو روی خانوادش وایسه و بگه من شوهر میکنم همین زنانگی رو تو کتابا و جامعه مون اینطوری خلاصه میشه 😕
من متوجه نمیشم چرا از اینجا شروع شد ؟!! پارت قبلیش از اینجا تموم نشد ؟!! فکر کنم دوتا پارت جلوتر گذاشته 🤔 🙄
قربون شهرام قشنگم
کاش مثل قدیما طولانی باشه هی بزنیم پایین تموم نشه
کاش رزا بره بمیره و ثابت بشه اون بچه بچه ی فرهاد نیس و فرهاد و شیدا با هم خب باشن
شیوا هم رنگ عشق رو ببینه
شهره هم سقط بشه
شهره خوبه ، میتونم تحملش کنم
ولی شیدا همش هم جوابیشو میکرد
ولی نویسندع خواهش میکنم رزا رو سر به نیست کن
💜 😅