با اینکه میدونستم واقعا خوشگله اما گفتم:
-نه خیرم! اصلا قشنگ نیست!
سرش رو چرخوند سمتم و با لحنی سرزنش بار و معنی دار پرسید:
-لابد چون اگه بپوشیش سینه هات مشخص نیست یا کمر و کونت پیدا نیست هان؟
دقیقاااا….
ولی اصل داستان این بود که نمیخواستم حرف حرف اون باشه.
مگه میخواست گربه رو دم حجله بکشه که هی امرو نهی میکرد !؟
شونه هامو بالا و پایین کردم و جواب دادم:
-هر جور دوست داری فکر کن!
من که ازش خوشم نمیاد…
غرولند کنان گفت:
-من که میدونم افتادی سر لج!
بازم گفتم:
-راحت باش…هرچی دوست داری فکر کن
دختری که اونجا کار میکرد اومد سمتمون و باخوشرویی گفت:
-اگه در انتخاب تور مشکل دارید رو کمک ما حساب کنید
بفرمایید چی مدنظرتون هست من مدلهای مختلفی بهتون نشون میدم.
یه سری کار داریم هم که به صورت آلبوم هستن…یعنی شما انتخاب میکنید و ما به صورت سفارشی براتون میدوزیم!
شهرام نگاهی به صورت اخمالود منی که هیچ جوابی به دختره نداده بودم انداخت و بعد رو کرد سمت دختره و گفت:
-ممنون…اگه لازم بود صداتون میزنیم…
دختر لبخند عریضتری گفت:
-خبلی خب…
تنهامون که گذاشت شهرام قدم زنان اومد سمتم و کنارم ایستاد…
تاثیرگزار بود
اعی بابا خیلی کمه همین دو خط😐🤦♀️
هعی😒🙄😪
بابا ما اشتباه کردیم گفتیم غیرتی شدن شهرام رو برا انتخاب لباس عروس دوست داریم
یعنی تا چند پارت دیگه میخواین این انتخاب رو کش بدین 😑
انشااااااالله ده پارت شایدم بیست پارت دیگه