دستشو دور شونه ام حلقه کرد.
به انگشتاش از کنج چشم نگاه انداختم.
منو خیلی آروم چرخوند سمت تور و بعد گفت:
-نگاش کن…به نظرم اگه اونو بپوشی مثل من به این نتیجه میرسی که خیلی بهت میاد…
اگر بخوام صادق باشم باید اعتراف کنم اون لباس واقعا زیبا بود اما همون حس لجاجتی که بهش اشاره کرده بودم بهم این اجازه رو نمیداد که با انتخاب اون موافقت کنم.
آخه من عروس بودم.
تور باید اونی باشه که من میپسندم البته…همین رو هم میپسنیدم اما پشت چشمی واسش نازک کردم و گفتم:
-نمیخوام! خیلی ازش خوشت میاد بخرش یادگاری واسه خودت نگهش دار…
چون اینو گفتم دستشو از دور بازوم پایین آورد و اینبار با گرفتن انگشتهام گفت:
-خیلی خب باشه…پس همون کت دامن و چادر میپوشی! اتفاقا بهتره…بهت میاد.
حجابتم بهتر میشه
اینو گفت و جدی جدی چرخید که از اونجا بریم اما من مچ دستش رو با دست آزادم گرفتم و گفتم:
-عههه! عجب آدمی هستیاااا…همینجوری سرتو میندازی پایین میخوای بری.
من صد سال سیاه کت ودامن و چادر گل منگلی نمیپوشم.
ایسناد وگفت:
-باشه…پس یا همینو بپوش یا بگرد و یه تور مناسب انتخاب کن..
چیزی که اون انتخاب میکرد رو نمیخواستم بپوشم.
اسمش رو هم اصلا برام مهم نبود بزارن لجاجت احمقانه.
دستشو رها کردم و گفتم:
-میچرخم یه چیزی انتخاب میکنم خودم….
تسلیم شد و گفت:
-باشه ولی لخت نباشه…
چپ چپ نگاهش کردم و ازش دور شدم….
قشنگ مشخصه ک نویسنده سعی کرده خیلی نخوره ک تو اتاق فکر خیلی نخاد فکر کنه و در حد ی ریدن بنویسه
اع پارت ۲۵۲ رف به پارت ۲۵۶ 😐 😂 🤦♀️
به خدا یه لحظه خوش حال شدم گفتم این چند روزه به سایت سر نزدم حتما یه چهار تایی پارت داده😐😂
عااا چقدر تو خوش خیال بودی عزیزم😂😂😂🤣
ارهههه میخواستم من بگم
ایشالا تا اخر آبان از تور فروشی درمیایم
دیگه حالم داره از این رمانو نویسندش بهم میخوره
فک کنم تقصیر ادمینه
چون بعضیا میگن این رمانو خوندم
کسایی که خوندن حتما فایلش رو خریدن
هر کی خرید به منم بده بزارم ثواب کنه
دمت چیز فاطی 👌🏻 😂 😂 😂 😂
فاطمه جان تو همین تریبون اعلام میکنم ک خیلی خیلی مرسی ک وقت میزاری برامون رمان پیدا میکنی و اینجا میزاری 😘 ❤️
آخه مذهبتونو شکر رمان مفتی میخونین جای تشکرتونه 🙄
😂😂♥️
اینایی که خریدن از کجا خریدن حداقل ماعم بخریم این رمان کوفتیو تموم کنیم