با تمسخر تک خنده ی عصبی کرد و
گفت :
-کارم داشتی ؟؟
دستپاچه نگاه ازش دزدیدم
-آره دیگه
آهاااان اونوقت میشه بگی این چه کاریه
که سر از کمد لباسام در آوردی
آب دهنم رو وحشت زده قورت دادم
حالا چه گهی میخوردم
توی ذهنم به دنبال پیدا کردن جوابی برای سوالش بودم که دستش رو جلوی صورتم تکونی داد و گفت :
-با شما بودماااااااا
گیج از جا پریدم :
-هااااا با منی ؟؟ ببخشید حواسم پرت شد
سری تکون داد
که برای اینکه چیزی گفته باشم زبونی روی لبهای خشکیده ام کشیدم و با کنجکاوی سوالی پرسیدم :
-فرخنده کیه ؟!
بهت زده سرش کج شد
-نفهمیدم چی گفتی ؟؟
-گفتم فرخنده خانوم کیه و از کی جا….
دستش رو به نشونه سکوت جلوم گرفت
-هیس … تو که گفتی کارم داشتی که سر از کمدم در آوردی پس الان قضیه فرخنده چیه که میپرسی ؟؟ نفهمیدم
ابرویی بالا انداختم و شاکی گفتم :
باشه اون کارم رو بعدا بهت میگم تو الان از فرخنده برام
بگو
پوزخندی زد و به سمت میز گوشه اتاق رفت
به تو مربوط نیست و ….
پرونده ای رو برداشت و در حالیکه به سمتم میچرخید اخطار آمیز ادامه داد :
-در ضمن بار آخرت باشه بی اجازه وارد اتاقم شدی
از اینکه اینطوری هوای زنه رو داشت او نمیگفت چه رابطه ای باهاش داره و اصلا کیه ، از حرص زیاد دستم مشت شد
به سمت در اتاق قدمی برداشت یکدفعه انگار چیزی رو به خاطر آورده باشه به سمتم چرخید و در حالیکه نگاهش رو به دستام میدوخت
سوالی با کنجکاوی پرسید :
راستی اون تیشترت من ، چی میخواد توی دستت؟؟
با این حرفش تازه نگاهم به تیشرت مچاله شده توی دستم افتاد وااای چطور این رو فراموش کرده بودم
دستپاچه به جای اینکه تیشترت رو از خودم دورش کنم
برعکس به سینه ام چسبوندمش و گيج لب زدم :
-هاااا اشتباهی شده
از کمد اومدم بیرون حواسم نبوده توی دستم آوردمش
با تیزبینی چند دقیقه ای نگاهش رو بین من دستپاچه و تیشترت توی دستم چرخوند
و یکدفعه با تاسف سرش رو به اطراف تكونی داد و گفت :
-عجيبه ….
انگشتش رو تهدیدآمیز توی هوا تکونی داد و کنایه آمیز ادامه داد :
-در ضمن بار آخرت باشه که وارد اتاقم میشی چون نمیتونم هر دفعه اتاقم رو چک کنم ببینم چی ازش کم میشه فهمیدی ؟؟
داشت طعنه و کنایه بهم میزد که دزدم و دستم کجه
دستم مشت شد
و عصبی پشت پلکم شروع کرد به پریدن قبل از اینکه از اتاق خارج بشه صداش زدم و گفتم :
-دستم كج باشه بهتر از اینکه با وجود زن داشتن دنبال زن بازی برمِ
طبق انتظارم بهش برخورد
چون قدماش از حرکت ایستاد و صدای حرصش به گوشم رسید:
-با من بودی گفتی زن باز ؟؟
تیشرتش که هنوز توی دستم بود رو پایین بردم و بدون اینکه کم بیارم گفتم:
-آره با تو بودم
پوزخندی زدم و با خشم ادامه دادم :
هه چه جانم جانمی هم بسته بودی به ناف فرخنده خانومت !!
به سمتم چرخید و در حالیکه سر تا پام رو از نظر میگذروند با تمسخر گفت :
اولا من و تو هيچ نسبتی باهم نداریم … دوما اول فرخنده ای که میگی زن نیست و مرد
ماتم برد
-چی ؟ مرده؟؟
آره اسمش حمید فرخنده اس و قراره توی حسابرسی وسر سامون دادن به شرکت کمکم کنه
اووه انگاری بدجوری گند زده بودم
موهامو پشت گوشم فرستادم – و دستپاچه خندیدم:
-آهان پس مرد تشریف داره من فکر کردم که ………
توی حرفم پرید :
چی فکر کردی ؟؟
فکر کردی که زنه و من باهاش ارتباط دارم ؟؟
دستی به صورتش کشید و حرصی گفت :
-اصلا میشه بگی به تو چه ربطی داره که من با کی ارتباط دارم یا ندارم
با این حرفش تيشرتی که تموم مدت مثل گنج توی دستم نگهش داشته بودم از بین انگشتای لرزونم شر خورد و پایین افتاد
داشت میگفت به من ربطی نداره
البته حقم داشت بگه به من مربوط نیست وقتی که رابطمون اینطوری روی هواست و معلوم نیست کجای زندگی هم هستیم
لبم به پوزخندى كج شد و زیرلب غمگین نالیدم :
راست میگی به من چه مربوط
پا روی تیشرتی که همه مدت مثل چیز با ارزشی توی دستام نگهش داشته و حالا روی زمین افتاده بود، گذاشته و با ناراحتی خواستم از کنار آراد بگذرم
که با زوم قفل دستاش شد و صدای خشنش توی گوشم پیچید :
-کجا ؟؟ حرف حق تلخه نه ؟؟
تکونی به دستم دادم
آره راست گفتی … حالا میشه ولم کنی !!
بخدا که این نازی سگو میگیرم خفه میکنم اخه احمق در بیا بهش بگو حامله ای اون کهوخیلی بچه دوست داره بعدش بگو عاشقشی خو
خب چندبار بگ عاشقشه اراد باور نمیکنه دیگ…
چون بهش ثابت نمیکنم یه گند
کاری دیگه به وجود میاره
بابا من میگم اگه آراد بفمهمه بچه هست،برمیگرده.
این نازی اسکولم ناز می کنه نمی گه که😏
اخه اراد الان فک میکنه این خواهرشه بگه بهش میگه برو بتدازش
خداییش خیلیییی کمهههههه://///