رمان عشق ممنوعه استاد پارت 158

0
(0)

 

بزار هی داد و بیداد کنه تا خفه شه
با این فکر باز روی تخت دراز کشیدم و ملاقه روی تن خسته ام کشیدم

بدنم به قدری گرفته بود
و درد میگرد که قادر به تکون دادنش نبودم
دوست داشتم ساعت ها بخوابم

پس پلکای خسته ام روی هم گذاشتم
و سعی کردم بخوایم تا سر سنگین شده ام آروم بگیره و دردم کم شه

ولی مگه صدای داد و فریادهای آراد میزاشت
تموم خونه روی سرش گذاشته و با داد و فریادهاش داشت آرامشم رو بهم میزد

چشمامو محکم روی هم فشردم
و سعی کردم خودم رو بیخیال نشون بدم هنوزم یه خورده حالم بد بود

پس همین حال بدم بهم غلبه کرد
و باز کم کم داشت چشمام گرم شد و خوابم میگرفت که یکدفعه در اتاق باز شد

خاتون با قدمای نامتعادل وارد اتاق شد و با صدای بلند آراد رو صدا میزد گفت:

-بیا مادر اینجاست

طولی نکشید آراد درست مثل ببر زخمی توی قاب در قرار گرفت و نگاه به خون نشسته اش رو توی صورتم چرخوند

بی اهمیت و سرد خیره اش شدم
که داخل اتاق شد و مشکوک سوالی پرسید :

-اینجا چیکار میکنی ؟؟

بی اهمیت به سوالش چشمامو بستم و سرد لب زدم:

-به تو مربوط نیست !

حتما پیش خودش فکر کرده باز نقشه ای توی سرم دارم که شب رو
اینجا خوابیدم دیگه برام مهم نبود بزار هرچی میخواد فکر کنه

صدای قدماش که بهم نزدیک و نزدیکتر میشد توی گوشم پیچید و بعد از چند ثانیه سنگینی نگاهش رو بالای سرم حس کردم

-بلند شو

بی اهمیت باز هیچ تکونی نخوردم که روم خم شد

-با توام بلند شو باید بریم

داشت از رفتن به کجا حرف میزد چشمامو باز کردم و با تعجب نگاهش کردم

-کجا ؟
نیشخندی ترسناکی گوشه لبش نشست

-میفهمی…..

و تا به خودم بیام دستم رو گرفت و مجبورم کرد بلند شم ، خاتون با نگرانی سمتمون اومد و خطاب به آراد گفت :

-مادر بزار من کمکش میکنم گناه داره

-همش فیلمه خاتون ….

و بدون اینکه رحم و مروتی داشته باشه اخماش رو توی هم کشید و تقریبا دنبال خودش کشیدم

با اون حال بدم مجبورم کرد لباس بپوشم
نمیدونستم چی داره توی سرش میگذره
ولی میدونستم هرچی که هست چیزی خوبی در انتظارم لیست

چون تموم مدت با استرس
دور خودش میچرخید و مدام توی موهاش دست میکشید

معلوم بود استرس داره
ولی نمیدونستم استرس و اضطراب چی رو داره

موهای بلندم رو بدون اینکه کناری بزنم
و بخوام جمعشون کنم دورم آشفته رهاشون کردم و بلند شدم

با نزدیک شدنم به خودش سرش رو بالا گرفت و میخواست چیزی بگه که یکدفعه نگاهش روی موهام چرخید و اخماش درهم شد

-جمعشون کن

بی حوصله لب زدم:

-نمیتونم

تنه آرومی بهش کوبیدم
و خواستم از کنارش بگذرم که بازوم اسیر دستاش شد

-زود کاری رو که گفتم انجام بده

باز چی از جولم میخواست
موهای من چه ربطی به اون داره که داره اینطوری به پر و پام میپیچه

-بسه ولم کن گفتم نمیتو…

باقی حرفم با کشیده شدنم سمت خودش و نشستن دستش روی موهام نصف و نیمه رها شد

با آرامش خاصی که ازش بعید بود
موهام رو جمع کرد و شروع به بستنشون کرد

تموم مدت آروم ایستاده
و به حرکات ضد و نقیضش فکر میکردم

هر دقیقه به طوری رفتار میکرد
به طوری عجیب و غریب انگار اصلا خودش هم نمیدونه چی از دنیا میخواد و توی سرش چی میگذره

با فرو کردن موهام زیر شال و کشیدن دستم به خودم اومدم و توجه ام سمتش جلب شد

-زود باش که دیرمون شد

دنبالش راه افتادم
و با فکری که مثل خوره به جونم افتاده بود سوالی پرسیدم:

-میخوای منو کجا ببری ؟؟

تلخ گفت :

-حرف نشونم

پشت بند این حرفش سوار ماشین شد و خم شد در سمت من رو باز کرد

عصبی سوار شدم و آنچنان در رو محکم بهم کوبیدم که برگشت و چندثانیه حرصی نگاهم کرد

پی اهمیت بهش به رو به رو زُل زدم

که لعنتی زیرلب زمزمه کرد و ماشین رو روشن کرد و با تموم قدرت پاشو روی پدال گاز فشرد

طوری که ماشین با تکون محکمی از جاش کنده شد همین که از عمارت بیرون زد تموم ٹنم چشم شد و اطراف رو از نظر میگذروندم تا بفهمم میخواد کجا ببرتم

ولی مسیرهایی که میرفت اصلا برام آشنا نبودن داشتم نامحسوس اطراف رو میپایدم که یکدفعه با توقف ماشین جلوی جایی که فکرشم نمیکردم

تنم یخ بست و ناباور سر درش رو از نظر گذروندم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 4 (5)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…
irs01 s3old 1545859845351178

دانلود رمان فال نیک به صورت pdf کامل از بیتا فرخی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       همان‌طور که کوله‌‌ی سبک جینش را روی دوش جابه‌جا می‌کرد، با قدم‌های بلند از ایستگاه مترو بیرون آمد و کنار خیابان این‌ پا و آن پا شد. نگاه جستجوگرش به دنبال ماشین کرایه‌ای خالی می‌چرخید و دلش از هیجانِ نزدیکی به مقصد در تلاطم…
f1d63d26bf6405742adec63a839ed542 scaled

دانلود رمان شوماخر به صورت pdf کامل از مسیحه زادخو 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان:   داستان از جایی آغاز میشود که دستها سخن میگویند چشم هاعشق میورزند دردها زخم بودند و لبخند ها مرهم . قصه آغاز میشود از سرعت جنون از زیر پا گذاشتن قوائد و قانون بازی …. شوماخر دخترک دیوانه ی قصه که هیچ قانونی…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

22 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
اوا
اوا
1 سال قبل

بردش حتما دم ازمایشگاه

ریحانه
ریحانه
1 سال قبل

والا دیگه خسته شدم
یکم بیشتر بزار
اگر آراد خواد تهمت بزنه که بچه از اریاست که دیگه واقعا … خورده تو رمان

Ness
1 سال قبل

نچ بردش محضر طلاق بده

Gandom
1 سال قبل

به نظر من بردش کلانتری باتوجه به اول رمان

الهام
الهام
1 سال قبل

آراد احمق نازی رو طلاق میده به زودی سرو کله اون دختر کع تو مهمونی باهاش بود پیدا میشه و ادعا میکنه از آراد الاغ حاملس.. 😕

ریحانه
ریحانه
پاسخ به  الهام
1 سال قبل

دلت خیلی پره‌ هااا ☺😃

الهام
الهام
پاسخ به  ریحانه
1 سال قبل

🤦🏻‍♀️😂

دلناز
دلناز
پاسخ به  الهام
1 سال قبل

الهام تو بقیش رو خوندی؟ ا حدس میزنی اینطوری شده😶

Helma
Helma
پاسخ به  الهام
1 سال قبل

ببخشید دوست عزیز احیانا شما نویسنده نیستی؟یا مثلا از دوستاشون یا فامیلی چیز؟
خیلی مشکوک میزنی اخه😂😂😂

مهشید
مهشید
1 سال قبل

ططللااقققق وای خدایا من ک میدونم اگه اراد بفهمه نازی حاملس بهش تهمت میزنه ک بچه مال اراد نیس و مال اریاس چون چند وقت پیش آریا زندگی میکرد

ووواااییییی روانی شدم بخداااا

mahshid
پاسخ به  مهشید
1 سال قبل

نه حتی اگه ی درصدم بخواد اون فکرو بکنه باید به اینم فکر کنه که خودش بکارت نازیو گرفته

Helma
Helma
پاسخ به  mahshid
1 سال قبل

چه ربطی به بکارت داره مگه بعد گرفته شدنه بکارت نمیشه حامله شد؟؟؟
آراد اسکوله هر چیزیو که دوس داشته باشه به ناف نازی میبنده😑

asma
asma
1 سال قبل

من احساس میکنم اعصبی بودنش بعد از رابطشون این بود که از شکمش فهمیده حامله باشه برا همین ازمایشگاه

ریحان
ریحان
1 سال قبل

بردش ازمایشگاه جنتیک ببینه خواهرو برادر هستن یانه

علوی
علوی
1 سال قبل

برد دفترخونه که طلاقش بده.
یا برد آزمایشگاه که آزمایش عدم بارداری بده و بعد ببره طلاقش بده

Helma
Helma
1 سال قبل

ولی جدی جدی یه ساله درگیر این رمان شدیم انقدر که پارتاش کمه خب تو که داری مینویسی یه خرده بیشتر بنویس:/

atena
atena
پاسخ به  Helma
1 سال قبل

من کلاس نهم بودم شروع کردم بخوندن الان دوازدهمم هنوز تموم نشده.البته تازه دارم اینجا میخونم قبلا تو رمان خون میخوندم اونم هفته ای یبار پارت میداد و از اینجا هم کلی عقبه.

Helma
Helma
پاسخ به  atena
1 سال قبل

اوووووووو چه حوصله ای داری دختر سه سال نشستی پایه یه رمان😂😂😂

Helma
Helma
1 سال قبل

ای بابا باز گذاش تو خماری:|

atena
atena
1 سال قبل

احساس میکنم رفته ازمایش یا سونو ک بفهمه حامله هس یا نه اون اریای میمون کار خودشو کرد بلاخره

hani
hani
پاسخ به  atena
1 سال قبل

به نظر من بردش خونه آریا چون باباش داره میاد

atena
atena
پاسخ به  hani
1 سال قبل

نه دیدی ک نازی ناباور سر درش رو از نظر گذروندم…

دسته‌ها

22
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x