رمان عشق ممنوعه استاد پارت 179

4
(1)

 

با ورودم به مسافرخونه با تعجب نگاهمو
روی در و دیوارش چرخوندم محیطش
یه طوری بود

یه طوری عجیب و مشکوک
توی حال هوای خودم غرق بودم که
کسی صدام زد و گفت :

– چیزی میخوای ؟؟

به عقب چرخیدم
مردی چاق و قد کوتاه با سیبیل های
پر پشت پشته پیشخوان نشسته و داشت
با چشمای ریز شده سر تا پام رو اسکن
میکرد

– سلام بله سوالی داشتم

دستی به سیبیل هاش کشید و بیشتر
روی صندلیش لَم داد

– بفرما داداش

نزدیکش رفتم و با پایین ترین صدای
ممکن لب زدم :

– میخواستم بدونم زنی با این
مشخصاتی که میدم اینجاست یا نه

– روزانه کلی آدم اینجا میان و میرن
و در ضمن نمیتونم اطلاعاتشون رو در
اختیار شما بزارم

کیف پولمو بیرون کشیدم
و چند تا تراول از داخلش بیرون کشیدم
و سمتش گرفتم

– حالا چی ؟؟

چشماش خیره به تراولا بود و به جراًت
میتونم بگم حتی پلکم نمیزد

– اووووم حالا شاید.. نظرم عوض شد

– شاید ؟؟؟

دستش به سمت گرفتن تراولا جلو اومد
که عقب کشیدمشون

– نووووچ نشد اول میگی بعدش اینا مال
تو میشن

کلافه نگاهم کرد :

– باشه … بگو اسمش چیه تا بررسی
کنم ؟؟

لیست جلوش رو باز کرد و منتظر نگاهم
کرد

– نازلی شریفی

درحال بررسی اسم ها بود که با این حرفم
رنگش پرید و حس کردم یه طورایی
خشکش زد

– چی ؟؟

یه بار دیگه اسم رو براش بازگو کردم
که الکی و سرسری نیم نگاهی به دفتر
اسامی جلوش انداخت و زودی درش رو
بست

– همچین کسی اینجا نیست

چرا حس میکردم مشکوک میزنه

– مطعنی ؟؟

– آره داداش

دستش به سمت تراولای دستم اومد و
با یه حرکت از بین انگشتام بیرونشون کشید و جدی ادامه داد :

– حالا برو و بیشتر از این مزاحم من نشو

خیره صورتش توی فکر فرو رفته بودم
داشتم حرکاتش رو برای خودم تجزیه
تحلیل میکردم

حس میکردم داره دروغ میگه و یه
چیزایی رو ازم پنهون میکنه همین که
دستمو روی میز گذاشتم و سمتش خم
شدم تا چیزی از بپرسم

با دیدن کسی که از ته سالن به سمتمون
میومد اخمام توی هم فرو رفت و دستم
مشت شد

اون پسره امیر بود
سرش پایین و عجیب توی فکر بود
طوری که اصلا متوجه من نشده و توی
حال و هوای خودش غرق بود

نمیدونم چند دقیقه با خشم خیره اش
بودم
که دستی به دستمال یزدی دور گردنش
کشید و سرش رو بالا گرفت

همین که نگاهش بهم خورد
به وضوح دیدم که رنگش پرید و ایستاد

ولی خودش رو نباخت و زودی خودش
رو جمع و جور کرد و به سمتم اومد

– به به جناب استاد از این وَرا ؟؟

بی اهمیت به تمسخر توی صداش ،
نگاهش کردم و سرد لب زدم :

– نازی کجاست ؟؟

سیگاری از جیبش بیرون کشید گوشه
لبش گذاشت..

– از کی تا حالا سراغ زنت رو از من
میگیری ؟؟

– میدونی که از خونه رفته و خبری ازش
ندارم پس …

توی حرفم پرید :

– برای من روضه نخون این رو بگو که
چیکارش کردی که رفته ؟؟

– کاریش نکردم فقط یه بحثی پیش
اومد که بعدش نشد باهم حرف بزنیم و
این اتفاق ها پیش اومده

فندکو روشن و زیر سیگارش گرفت

– هه حتما بحث جالبی بوده..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

5 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…
IMG 20240402 203051 577

دانلود رمان اتانازی به صورت pdf کامل از هانی زند 4.8 (12)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   تو چند سالته دخترجون؟ خیلی کم سن و سال میزنی. نگاهم به تسبیحی ک روی میز پرت میکند خیره مانده است و زبانم را پیدا نمیکنم. کتش را آرام از تنش بیرون میکشد. _ لالی بچه؟ با توام… تند و کوتاه جواب میدهم: _ نه! نه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

9 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Helma
Helma
1 سال قبل

تو پارت قبلیم گفتم بخدا اگه فضول نبودم‌ پیگرش نمیشدم😐💔

Zahra
Zahra
1 سال قبل

چرا انقد کمه

negar
negar
1 سال قبل

فقط میتونم بگم خیلی کم بود

حدیثه
حدیثه
1 سال قبل

نویسنده دست اش درد نگیره از بس زیاد نوشته

پ ا
پ ا
1 سال قبل

دقیقارفتن نازی و فرار کردنش و داستاناش می تونم قسم بخورم ۱۰ تا پارت شد تا الان فقط حالا بخواد تموم بشه این داستان فک کنم ی ۲۰ تا دیگه باید پارت های چرت بخونیم کلا هیچ اتفاقی نمیوفته الان هیچی نشد توی این پارت نمی دونم والا دیگه چی بگم به این رمان نمی دونم والا این رمان !

یوکابد
یوکابد
1 سال قبل

نظر من این هست که دیگه یک روز در میان بزارید تا لااقل متنا بیشتر بشه

Roghayeh
Roghayeh
پاسخ به  یوکابد
1 سال قبل

چق دیس لایک خوردع…! وع:)
چی گف مگ بچه؟! 😂

یوکابد
یوکابد
پاسخ به  Roghayeh
1 سال قبل

دارن گردنمو می‌کنن😂

یوکابد
یوکابد
1 سال قبل

این چی بود اخه؟؟!!
نزارین سنگین تره
اخه دو تا خط هم شد پارت؟!

دسته‌ها

9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x