رمان قایم موشک پارت 10

5
(1)

 

 

پشت در تراس می‌ایستم.

آروم در رو هول می‌دم و از لای در بهش نگاه می‌کنم.

کلافه توی تراس قدم‌رو می‌زنه و دستشو تند و تند توی موهاش می‌کشه.

 

– گفتم زنگ نزن نگفتم؟

 

منتظر می‌مونه دختره جوابشو بده.

اولین باره تو زندگیم که احساس می‌کنم هرلحظه ممکنه از شدت کنجکاوی ترک بخورم.

 

– خب به من چه؟ گریه نکن.

 

فکر کنم دختره همینطوری به گریه کردن ادامه می‌ده که امیر نچ کلافه‌ای می‌کشه و این سری بلند تر می‌گه:

 

– پریس می‌گم گریه نکن!

 

اخماش بیشتر توی هم می‌ره.

نمی‌دونم دختره چی می گه که این مسالمت آمیز می‌گه:

 

– باشه… باشه. خیلی خب شب میام. تمومش کن.

 

دستم دور لیوان آب پرتقال مشت می‌شه.

یه نفس آب پرتقال رو سر می‌کشم و با ذکر مجدد:

 

– کارد بخوره به شکمت.

 

با همون لبخند ملیحم به آشپزخونه برمی گردم‌.

کاش مامان و زندایی زودتر برن تا من دهن امیر رو آسفالت کنم…

 

 

 

بالاخره بعد از دوساعت طاقت فرسا مهمونا می‌رن.

امیر خودش رو روی مبل پهن می‌کنه و با گوشیش بازی می‌کنه…

از وقتی صحبت تلفنیش رو شنیدم، هی هروری می‌ره و هرکاری می‌کنه با چشمام تیکه پاره‌ش می‌کنم.

دیگه صداش درمیاد.

چشمای خمارشو طلبکار بهم می‌دوزه:

 

– چی‌ می‌خوای دیارا؟

 

جوابشو نمی‌دم و درعوض بیشتر با چشمام تیکه پاره‌ش می‌کنم.

نفسشو خسته بیرون می‌فرسته و زیر لب می‌گه:

 

– خدایا از دست این زن ها به خودت پناه می‌برم.

 

توقع نداره بشنوم.

اما هم می‌شنوم، هم منظورش از زن‌ها رو می‌فهمم.

از روی اپن یه پرتقال برمی‌دارم و بدون درنگ و پشیمونی می‌زنم تو سرش.

 

دستشو می‌ذاره رو پیشونیش و دادش بلند می‌شه:

 

– چته وحشی؟

 

از پشت اپن بلند می‌شم و انگشت اشاره‌م رو سمتش می‌گیرم.

با عصبانیت داد می‌کشم:

 

– تو هم یه آشغال دو دره باز بیناموسی! از شلغم کمتری! کاش با سرخس ازدواج کرده بودم… شعورش از تو بیشتر بود!

 

 

 

چشماش از حدقه بیرون می‌زنه.

درمونده می‌گه:

 

– الان می‌شه والا حضرت بگن من چه شکری خوردم؟

 

چپ چپ نگاهش می‌کنم و سمت اتاقم قدم برمی‌دارم.

 

– به من هیج ربطی نداره. دخترباز کثیف. شغال پست!

 

مات مبهوت نگاهم می‌کنه.

در اتاق رو محکم می‌کوبم بهم.

 

صدای خنده هیستیریکش به گوشم می‌خوره.

 

– شفات هم نمی‌ده راحت شیم!

 

جوابشو نمی‌دم.

گوشیم رو درمیارم و با آدرس جدید، فقط برا خودم غذا سفارش می‌دم.

نیم ساعت بعد زنگ در بلند می‌شه.

مثل جت از اتاق می‌رم بیرون و غذا رو تحویل می‌گیرم.

می‌شینم رو بروش و با ذکر هزارم:

 

– کارد بخوری!

 

درپوش غذام رو باز می‌کنم.

تو سکوت بهم خیره شده.

هنوز باورش نشده واسه اون سفارش ندادم.

دو به شک می‌پرسه:

 

– کو مال من؟

 

 

 

با دهن پر نگاهش می‌کنم.

شونه بالا می‌ندازم و دوباره به خوردنم ادامه می‌دم.

دندوناشو بهم فشار می‌ده.

 

– تو یزیدی! بخدا صد رحمت به یزید… کافر نامسلمون.

 

با تمسخر سرمو به نشونه تایید تکون می‌دم.

دوباره با دهن پر می‌گم:

 

– آره تو خوبی… جلبک.

 

با چشم ریز شده نگاهم می‌کنه.

 

– دیارا خودت داری اعلام جنگ می‌کنی ها… بعد یه طوری شد گریه نکنی بدو بدو بری خونه عمه بگی امیر اوخم کرده!

 

با نگاهی تحقیر آمیز سر تا پاش رو از نظر می‌گذرونم.

 

– چه غلطا…مال این حرفا نیستی.

 

لبخند غلیظ و از سر حرصی روی لبش می‌شونه.

 

– دیگه مال این حرفا هستم یا نه رو بعدا نشونت می‌دم. فقط یادت باشه خودت شروع کردی!

 

شکلکی واسش درمیارم و ادامه غذامو می‌خورم.

صدای زنگ گوشیش بلند می‌شه.

از صبح تاحالا به گوشیش آلرژی گرفتم.

دستم تو هوا خشک می‌شه و بر و بر نگاهش می‌کنم.

جواب می‌ده:

 

– الو؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

5 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.9 (8)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…
IMG 20240402 203051 577

دانلود رمان اتانازی به صورت pdf کامل از هانی زند 4.8 (12)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   تو چند سالته دخترجون؟ خیلی کم سن و سال میزنی. نگاهم به تسبیحی ک روی میز پرت میکند خیره مانده است و زبانم را پیدا نمیکنم. کتش را آرام از تنش بیرون میکشد. _ لالی بچه؟ با توام… تند و کوتاه جواب میدهم: _ نه! نه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مریم موسوی
مریم موسوی
1 سال قبل

هفته‌ی یه بار پارت میزارین و اونم دوتا خط نمیشه؛ چه وضعشه اخه

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x