رمان قایم موشک پارت 24

5
(1)

 

 

این مهارت بازی با کلماتش واقعا آزار دهندس.

 

– خب؟

 

به یقه‌ی بازم نگاه می‌کنه.

 

– نمی‌خوام فیلم هندیش کنم بگم امانتی دستم و این چیزا ولی خودتی و منطقت!

 

و بنگ! چیزی‌ که فکر می‌کردم صددرصد درست بود و داشت اتفاق می‌افتاد…

 

با یه پرستیژ فیلسوفانه دستی به گردنش می‌کشه و ادامه می‌ده:

 

– به نظرت درسته وقتی برای اولین بار می‌خوای بری توی جمعی که تا حالا داخلش نبودی و آدم هایی که نمی‌شناسی اینطوری خودتو به نمایش بذاری؟

 

عذاب وجدان داره خودشو به زور می‌ندازه وسط افکارم و اون روی لجبازم هرچی می‌زنه که جلوی عذاب وجدان رو بگیره زورش نمی‌رسه.

 

متنفرم از اینکه اعتراف کنم اما، امیر برد!

 

چرخی به چشمام می‌دم.

 

هنوز دیارای لجباز درونم به یه مو بنده.

 

چشم امیدم به همون مو هست که امیر با تبر اونم قطع می‌کنه و می‌گه:

 

– من دوستای این مجید رو می‌شناسم.

کثافت و بی بند و باری ازشون می‌چکه! فکر کن چقدر جو داغونه که مجید به اون عیاشی دلش نمی‌خواد بره.

 

 

 

به خودم بود که اصلا نمی‌رفتیم ولی حداقل حالا که می‌خوایم یکم منطقی تصمیم بگیر…

 

چپ چپ نگاهش می‌کنم.

 

تو سکوت باختم رو می‌پذیرم و سمت اتاق خواب می‌رم‌.

 

تاپم رو با یه شومیز آستین بلند مشکی عوض می‌کنم‌

 

با حسرت چند دور پاچه‌ی بالا رفته‌ی شلوارم رو هم به حالت قبل برمی‌گردونم.

 

مانتو و شالم رو هم می پوشم و مثل لشکر شکست خورده از اتاق بیرون می‌رم.

 

چون ناگهانی بیرون می‌رم نیش باز امیر رو تو لحظه شکار می‌کنم.

 

دندون قروچه‌ی صداداری می‌رم که سریع نیشش رو می‌بنده‌.

 

معلومه دیگه پیروزی نیش باز هم داره.

 

یکی طلبش!

 

تو ذهنم می‌مونه آشغال پست.

 

امیر تاکسی می‌گیره و به دوستش مجید زنگ می‌زنه‌.

 

– کجا بیایم؟

 

گوشی رو به راننده تاکسی می‌ده.

 

– آقا لطفا ببریدمون اینجا که ایشون می‌گه.

 

زیر گوش امیر می‌پرسم:

 

 

 

– این دوستتو دیدم تاحالا؟ پسر کیه؟

 

چون خیلی از دوستای امیر رو می‌شناختم و باهاشون رفت و آمد خانوادگی داشتیم اما مجید نامی رو به خاطر نمی‌آوردم.

 

سرش رو بالا می‌ندازه.

 

– نچ… یه پنج سالی انگلیس بود. خانوادشم کلا انگلیسن واسه همین رفت و آمد نداشتیم.

 

– عروسیمون هم اومد؟

 

زورش میاد دو مثقال زبون رو تکون بده، با کله تایید می‌کنه.

 

منتظر نگاهش می‌کنم که منت می‌ذاره بیشتر توضیح می‌ده:

 

– چون مردونه زنونه جدا بود ندیدیش.

 

تاکسی جلوی یه خونه‌ی بزرگ ویلایی نگه می‌داره.

 

از قشنگی‌خونه فکم می‌افته.

 

ولی امیر خان که انگار سابقش تو مهمونی های اینجوری رفتن داغونه که بی تفاوت کرایه رو حساب می‌کنه و پیاده می‌شه.

 

دستش رو پشت کمرم می‌ذاره و دوباره یه شخصیت جدیدی از خودشو برامون به نمایش می‌ذاره.

 

از امیری که همه چی به کتفشه تبدیل می‌شه به امیر جنتلمن.

 

جوری تو نقشش فرو می‌ره که دلم می‌خواد مهمونی هیچوقت تموم نشه.

 

با مجید تماس می‌گیره و می‌گه بیاد دم در.

 

 

 

منتظرم با یه شخص جدید آشنا بشم.

 

ولی همینکه در ویلا باز می‌شه و من این مجید معروف رو می‌بینم، برق سه فاز از سرم می‌پره!

 

مجید هم با دیدن من روح از تنش جدا می‌شه.

 

نه من باورم نمی‌شه رفیق ده ساله‌ی امیر، همون پسری باشه که هشت سال پیش یه داستان عاشقانه‌ی پر پیچ و تاب رو باهاش از سر گذروندم.

 

نه مجید باورش می‌شه زن رفیقش، همون دختری باشه که به خاطرش آواره غربت شد!

 

یه لحظه احساس می‌کنم زیر پام خالی می شه.

تلو می‌خورم و یه قدم عقب می‌رم که امیر سریع کمرمو می‌چسبه.

متعجب نگاهم می‌کنه و بی صدا لب می‌زنه:

 

– چته؟

 

احساس می‌کنم از دهنم تا توی معدم سرب داغ هی بالا و پایین می‌شه.

سرم گیج می‌ره.

و به دلم افتاده که دقیقا مثل یه بازی مرگ قراره گرفتار این عمارت و آدماش بشم.

خدا بعدش رو به خیر بگذرونه.

 

مجید که نمی‌خواد باور کنه من زن امیر شدم، با تک سرفه‌ای صداش رو صاف می‌کنه و می‌گه:

 

– گفتی با زنت میای امیر. کو زنت؟

 

امیر با دست به من اشاره می‌کنه:

 

– دیاراس دیگه. زنم…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 1 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 4 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
اشتراک در
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
kim.ias
kim.ias
1 سال قبل

ای وایییی دلم واس مجید سوخید

غزل
غزل
1 سال قبل

بی صبرانه منتظرم ببینم چ اتفاقی میوفته
میخوام ببینم قلم شما چ سرنوشتی برای دیارا و امیر تعیین کرده

Roya
Roya
1 سال قبل

وای چه جالب شد

..Hasti@.
..Hasti@.
1 سال قبل

یه پارت دیگه خواهشن خیلی کمه

...
...
1 سال قبل

وای، فقط وای ….
یعنی کل تصوراتم نسبت به پایان رمان صد و هشتاد درجه تغییر کرد
نویسنده تو با ما چه کردی …
یکی به مجید بگه : دیارا زن صوریه امیییییرههه….
طفلی مجید الان چ حسی رو داره تجربه می‌کنه …
دارم نمیتوووونم:(((((
تند تند پارت بدیننن… ما ذاتا تو خماری بودیم … حالا که موضوع قشنگ شده تحمل خماریم سخت شده…

دسته‌ها

5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x