7 دیدگاه

رمان مانلی پارت 15

3.9
(13)

#پارت_15

•┄┄┄┄┄┅•🦋•┅┄┄┄┄┄•

 

زیبایی‌اش را از زنداییم که هیچوقت نفهمیدم چرا با آن چهره زن عمو خسرو شده بود به ارث برده بود هم چشمان آبی و هم پوست سفید و هم لب‌های سرخش را…

 

در هر جمعی که حضور داشتیم بی‌شک یک سر و گردن از همه خوش قیافه‌تر به‌نظر می‌رسید.

 

بی‌خیال خندید و پرتقالی که خودش پوست کرده بود را به سمتم گرفت.

 

پرتقال را از دستش گرفتم و آرام پچ زدم: حاضرم یه دست و پام رو بدم بفهمم امروز چی بینتون گذشت.

 

خنده‌اش بیشتر شد و کمی مکث کرد.

_رید به قد و بالای رعنام. گفت واسه‌ش خیلی بچه‌م برم و هروقت بزرگ شدم برگردم.

 

لب‌هایم از هم باز ماند.

_حالا چرا می‌خندی سبک مغز؟

تنها موقعیت زندگی کوفتیت رسما پَسِت زده عقلت رو از دست دادی؟

 

شانه‌ای بالا انداخت.

_به هرحال اون بود که منو از دست داد!

 

چشم‌هایم را ریز کردم و به صورت بیخیالش خیره شدم که پوفی کشید.

_باشه بابا انقدر حرص نخور اصلا از دست من کجا می‌خواد فرار کنه؟ صبح‌ها که تو دانشگاه همدیگه رو می‌بینیم غروب‌ها هم تو آموزشگاه زبان…

 

چشمکی به صورت کنجکاوم زد.

_خیال کرده نمی‌دونم از همین بچه بازیامه که خوشش اومده.

 

چانه‌ام را میان دستم گرفتم.

_این اعتماد به نفس متعلق به یه انسان عادی نیست باربد تو اگه کاج بودی هرسال کیلو کیلو هلو می‌دادی.

 

چهره‌اش را جلوی صورتم کشید.

_من خودم هلو بپر تو گلوعم یه نگاه به این چهره بنداز… باید ثبت جهانی بشه.

 

صورتم را درهم کشیدم.

 

خواستم حرفی بزنم که حس کردم لبخندش جمع شده.

_ولی این یارو چرا از وقتی اومده یه جوری نگاه می‌کنه؟ تنم مور مور شد.

 

نگاهم را چرخاندم و به چشمان خیره و پر اخم نامی رسیدم.

 

جرئت جدا کردن نگاهم را نداشتم با این حال زیر لب زمزمه کردم: شاید این یکی هم عاشقت شده. هوم؟

 

کمی از من فاصله گرفت.

_بی‌خیال مانی. احمق که نیستم باور کن فرق نگاه پر عشق رو از نگاهی که می‌خواد سرم رو از تنم جدا کنه تشخیص میدم!

 

نگاهم را از چشمان خیره نامی جدا کردم و ابرویی برایش بالا انداختم.

_واقعا؟ عجیبه!

 

چپ چپی نگاهم کرد.

_جدی چشه این؟

بعد از این همه وقت اومده انگار افسارش رو ول کردن.

 

شانه‌ای بالا انداختم.

_مشکلات بین پسر عمه و دخترداییه امروز پاچه‌ی منم زیاد پاره کرده.

 

نیشخندی زد و نگاهی به پیراهنم انداخت.

_می‌گم چه پاهات لخت شده، حاج خسرو می‌دونه؟

 

سریع نگاهم را دور تا دور باغ چرخاندم.

_بخدا چیزی بگی دست می‌ندازم دهنت رو جر میدم.

 

بی‌هوا زیر خنده زد.

_من اصلا می‌تونم مستقیم تو چشماش نگاه کنم که بخوام چغلی تورو بکنم سلیطه؟

 

دوباره نگاهم را به سمت نامی که رنگش به سرخی گراییده بود سر دادم.

_به هرحال می‌تونستی هم باید در جریان باشی که ب.. ا..سن خودت رنگی‌تر از واسه منه.

 

شانه‌هایش از خنده تکان خورد.

 

‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎

‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎

‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‌•𝗚𝗢𝗜𝗡•࿐l🦋‌⃤

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.9 / 5. شمارش آرا 13

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 1 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 4 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (10)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Fateme
Fateme
10 ماه قبل

خیلی قشنگه وای لطفا همینجوری که زبونش پیش اینا درازه پیش نامی هم دراز باشه و بی دست و پاش نکن

Anya
Anya
10 ماه قبل

باربد گی ه؟

هیامین
هیامین
پاسخ به  Anya
10 ماه قبل

فک کنم
راستی نویسنده خیلی پارتهات کوتاهننن ! 15 پارته این مهمونیه تموم نمیشه وای به اون موقعی که بخوان اعتراف عشقی کنن
فک کنم پارت 137438 باشه

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  neda
10 ماه قبل

ندا در اون وامونده رو باز کن کارت دارم😂

Fateme
Fateme
پاسخ به  Anya
10 ماه قبل

برای چی به این نتیجه رسیدی که شاید گی باشه؟ 😐

بانو
بانو
10 ماه قبل

🤣 🤣 🤣 خیلی رمان باحالی 🤣 خواهش میکنم پارت طولانی بده

دسته‌ها

7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x