#پارت_17
•┄┄┄┄┄┅•🦋•┅┄┄┄┄┄•
نریمان سریع گفت: ولی تازه سر شبه.
عمه مهسا با لحن جدی گفت: نامی راست میگه عزیزم کار عقب مونده زیاد داریم باید برگردیم.
بیشتر طرف حسابش با نامی بود!
با بلند شدنشان من و باربد نگاه متعجبی به یکدیگر انداختیم.
به آرامی لب زدم: چون گفتم نه قهر کردن؟
دستی به صورت صاف و بیریشش کشید.
_نه فکر نکنم انقدری مهم باشی. بیشتر انگار مشکل خانوادگیه.
سرم را با تایید تکان دادم.
_بذار برن مشکل خانوادگیشون رو تو خونهشون حل کنن این وسط پای مارم وسط نکشن امشب گوشت تنم آب شد انقدر بهم چشم غره رفت.
از جا بلند شدیم تا بدرقهشان کنیم.
فضا کمی سنگین بهنظر میرسید و مامان زهره هم برخلاف همیشه در سکوت به سر میبرد.
عمه مریم هم کمی بعد ساز رفتن زد و کم کم خانه خالی از هر غریبهای شد.
همین که خواستم به سمت اتاق بروم صدای مامان بلند شد.
_صبر کن مانلی
سریع به سمتش چرخیدم.
با دیدن نگاه خیرهاش بیهوا شروع به اعتراف کردم.
_خدا شاهده تقصیر من نبود!
چشمهایش ریز شد.
_چی تقصیر تو نبود؟
نگاهم را به سقف دوختم.
_همونی که بهخاطرش داری اینجوری نگاهم میکنی.
سرش را به دوطرف تکان داد.
_کاری با تو ندارم. راجعبه نامیه!
لبهایم از هم باز ماند.
_نامی به من چه؟ حرفی دارید به خودش بزنید. گناه کارای اون رو که من نباید گردن بگیرم خودم به اندازهی کافی گند و کثافت دارم که بهخاطرش سرزنش بشم.
با تاسف نگاهم کرد.
_خوبه خودت میدونی. خواستم بگم اگه پیامی داد یا حرفی زد به من بگو!
مشکوک نگاهش کردم.
_مثلا چه حرفی؟
دستش را روی هوا تکان داد.
_هر حرفی! به گوشم برسه دور از چشم من کاری کردی دست میندازم تو موهات میبرم تحویل داییت میدمت!
بهت زده از تهدیدش قدمی به سمت اتاقم برداشتم.
_به من چه؟ آخه مگه من چیکار کردم؟
همانطور که در اتاق را باز میکردم بلند بلند غر زدم: ذلیل شی الهی نامی بعد از این همه وقت اومدی صاف یه کپه گوه گذاشتی وسط زندگی من رفتی!
مامان داد زد: مواظب حرف زدنت باش. مثل یه خانم متشخص رفتار کن مانلی
چشمی چرخاندم و در را محکم بههم کوبیدم.
کاش حداقل کسی دلیل جار و جنجال امشب را برایم میگفت تا بدانم بنا به کدام گناه نکرده سرزنش میشدم …
ببین گلم خودم چند بارمودبانه درخواست پارت بیشتر کردم ، خیلی ها هم همینطور ، توجه نمیکنی و پارتهات همونقدر کوتاهه ! ولی کافیه یه نفر بیاد یکم معمولی تر و راحت تر حرف بزنه بگه پارت بیشتر بزار و تو رو با نویسنده دلارای مقایسه کنه … هیچی با دوستات میریزین سرش ، اکه توقع برخورد خوب داری پس به مخاطبات اهمیت بده
ینی یکی که چندبار مودبانه میگه بعدش باید بی ادب شه؟🤔
فک کنم تهدیدم کرد 🤣🤣🤣
ننه ی مارو تهدیددد کردددد چاقوم کووو
نه ، درست دقت کن ، وقتی اهمیت نمیده توقع برخورد درست نداشته باشه
والا بخدا نمیده مرض ندارم ک.. 😂
میخاین رمان جدید شروع کنم،؟
این حتی پارتاش ته کشیده
یعنی دیگه نویسنده پارت نمیده
طفلی مانلی😂😂
بله منم موافقم پارت های رمان خیلی کمه
سلام رمانت قشنگه اما کاش پارت هاتو یکم بیشتر میکردی