2 دیدگاه

رمان مانلی پارت 20

4.6
(14)

#پارت_20

•┄┄┄┄┄┅•🦋•┅┄┄┄┄┄•

 

مهسا که از قانع کردن نامی عاجز مانده بود سرش را با تاسف تکان داد.

_باشه پسرم اصلا هرچی تو بگی ولی برای بار آخر بهت می‌گم صبور باش نذار از دستت فرار کنه. اون طفلی هم از چیزی خبر نداره که تحت فشارش نذار.

 

نامی بی‌توجه به حرف‌های مادرش بی‌حوصله سر تکان داد و ماشین را دم خانه‌شان پارک کرد.

_بلدم چه‌طور با نامزدم رفتار کنم. از همون اولش هم نباید به حرف شماها گوش می‌کردم. شب خوش!

 

به محض پیاده شدن مهسا نریمان سریع گفت: داداش من امشب بیام خونه‌ت؟

 

چپ چپی نگاهش کرد.

_نه برو خونه فعلا حوصله‌ت رو ندارم. امشب مهمون دارم.

 

نریمان سریع چشمانش را گرد کرد.

_چه مهمونی که من نباید باشم؟

دختر میاری خونه؟ مانلی می‌دونه؟

 

خیره نگاهش کرد و سرش را تکان داد.

_از این مزخزفات جلوش بگی زبونت رو از حلقت می‌کشم بیرون. پیاده شو!

 

نریمان پوفی کشید و بدخلق از ماشین پیاده شد.

 

به محض رفتنشان به خانه پایش را روی گاز فشرد به سوی خانه‌اش به راه افتاد.

 

خسته بود و سرش درد می‌کرد.

 

فکرش را نمی‌کرد بعد از این همه‌وقت اولین برخوردشان این‌گونه صورت بگیرد و بدتر از آن صمیمیت دخترکش با آن پسر مو بور باربد؛ بیشتر اعصابش را به‌هم ریخته بود.

 

حال که جای پایش در شرکت محکم شده بود و به قول مادرش خودش را ساخته بود وقت آن رسیده بود جایگاهش را در زندگی مانلی پس بگیرد و دوباره تبدیل آدم اول زندگی‌اش بشود.

 

ماشین را وارد پارکینگ کرد و بی‌حوصله در خانه‌ی سوت و کورش را باز کرد.

 

آهی کشید و نگاهی به اطراف انداخت.

 

با خود اندیشید کی قرار است دخترکش در این خانه را به رویش باز کند!

 

بی‌حوصله روی مبل نشست و با انگشت شست و اشاره چشمانش را فشرد.

 

نگاهی به ساعت انداخت. آخر شب بود و کم کم مهمانش از راه می‌رسید.

 

در تمام این مدت تنها کسی که برای دیدنش کمی شوق از خودش نشان می‌داد او بود!

 

شخصی که اگر او و کمک‌هایش نبود طی این مدت از نیاز دیوانه‌وارش به دیدن مانلی عقلش را از دست می‌داد.

 

وسواسی که به این دخترک داشت آزارش می‌داد و همه‌ی این‌ها تقصیر اطرافیانش بود!

 

از کودکی مانلی را برای او خوانده بودند و درست وقتی که بیشتر از همیشه دلش می‌خواست به وظایفش عمل کند و مواظب فرشته‌ی کوچکش باشد از او دورش کرده بودند.

 

همین که بسته‌ی سیگار را از جیبش بیرون کشید صدای زنگ آیفون بلند شد.

 

می‌دانست خودش است. در تمام مدتی که او را می‌شناخت خوش قول بود و سرساعت به قرارهایشان می‌رسید.

 

‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‌•𝗚𝗢𝗜𝗡•࿐l🦋‌⃤

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا 14

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 1 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 4 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (10)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Fateme
Fateme
10 ماه قبل

خیلی پارتا کمه

بانو
بانو
10 ماه قبل

یعنی کیه مهمونش🤯🤯🤯🤯

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x