14 دیدگاه

رمان مانلی پارت 25

4.1
(15)

#پارت_25

 

•┄┄┄┄┄┅•🦋•┅┄┄┄┄┄•

برای همین حسابی روی تایم حاضر شدنمان در کلاس حساس شده بود و حتی باربد را مجبور کرده بود در آموزشگاه زبانی که مال خودش بود ثبت نام کند.

 

البته بدون پرداخت شهریه!

 

نمی‌دانم باربد چه‌طور می‌توانست از مردی با این همه مزایا بگذرد!

 

باربد برخلاف دلقک بازی‌هایش آدم توداری بود و حتی من هم تا چند ماه پیش چیزی از رابطه بینشان نمی‌دانستم.

 

نه می‌دانستم چه‌طور از یکدیگر خوششان آمد چه‌طور اعتراف کردند و چه‌طور در آخر به اینجا رسیدند!

 

هنوز هم که هنوزه بعد از این همه سال این روابط برایم عجیب بود.

 

هیچوقت حس و حالم را وقتی که فهمیدم باربد هم.. ج.. ن.. س‌گ.. ر.. ا.. ست از یاد نمی‌برم.

 

هردو نوجوان بودیم و فارغ از دنیا به‌دنبال سرگرمی‌های دوران خودمان!

 

روزی که فهمیدم باربد عاشق یکی از همکلاسی‌هایش شده و زار زار در آغوشم زیر گریه زد از دراماتیک‌ترین روزهایی بود که با یکدیگر گذراندیم.

 

خیلی طول کشید تا باربد با عذاب وجدان و ترس با گرایشش کنار آمد و همان‌قدر هم برای من زمان برد تا مفهوم ه.. م.. ج.. ن.. س‌.. گ.. رایی را درک کنم و مانند همیشه پشتش بایستم و شریک رنج‌هایش شوم.

 

هیچ‌کس به‌جز من از بزر‌گترین راز زندگی باربد باخبر نبود و همین موجب شکل‌گیری را.. بط.. ه خاص و نزدیکی بینمان شده بود.

 

در فکر و خیال‌هایم غرق بودم که باربد سقلمه‌ای به پهلویم کوبید.

 

به خودم آمدم و نگاهی به برگه‌‌ی کوچک در دستش که به سمتم گرفته بود انداختم.

 

با دیدن نقاشی کاریکاتور داریوش چشم‌هایم تا آخرین حد گرد شد و به آرامی زیر خنده زدم.

 

آنقدر دماغ بزرگ و لب‌های شتری‌اش بامزه شده بود که نمی‌توانستم خودم را کنترل کنم.

 

مشغول خندیدن بودم که نفهمیدم داریوش چه‌طور با سرعتی باور نکردنی بالای سرمان رسید و سرش را تکان داد.

_این سر و صدا واسه چیه؟

 

باربد هول شده و پر ترس کاغذ را در دستش مچاله کرد و سریع در دهانش انداخت!

 

نگاه ناباورم را به چشم‌های گرد شده‌ی داریوش دوختم.

 

نمی‌توانست در میان این همه دانشجو حرفی که درخور باربد باشد به زبان بیاورد و فقط هاج و واج به باربد که درحال جویدن کاغذ بود نگاه می‌کرد!

 

بالاخره صدایی از گلویم بیرون پرید.

_این که مزه نداره چرا داری می‌جویش؟ قورتش بده باربد!

 

قورت دادن کاغذ همانا و به سرفه افتادنش همان!

 

با شنیدن صدای خنده‌ی بچه‌ها سریع از جا پریدم و چند ضربه به کمرش کوبیدم.

 

همان‌طور که از شدت سرفه سرخ شده بود به سمت صندلی خم شد…

 

داریوش که چشم‌های اشکی‌اش را دید بی‌توجه به همه خم شد و چند فشار محکم به سینه و کمرش آورد.

_سعی کن پرتش کنی بیرون باربد قورتش نده خفه می‌شی پسر!

 

باربد همان‌طور که رو به کبودی بود چند سرفه‌ی بلند کرد و کاغد خیس و مچاله از گلویش بیرون پرید!

 

همان‌طور گیج و ترسیده ایستاده بودم و ناباور به صحنه‌ی رو به رویم خیره شدم.

 

بعضی از بچه‌ها درحال خندیدن بودند و بعضی‌ها هم درحال فیلم گرفتن!

 

داریوش همان‌طور که با صورتی نگران روی باربد خم شده بود با صدای بلندی گفت: یکی بره یه لیوان آب بیاره!

 

نوید با صورتی سرخ از خنده از جا پرید.

_من الان میارم استاد!‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎

‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‌•𝗚𝗢𝗜𝗡•࿐l🦋‌⃤

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا 15

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…
اشتراک در
اطلاع از
guest

14 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
. .........Aramesh
. .........Aramesh
10 ماه قبل

ندایی چطوری پارت گزاری میشه
روزی یه پارت

Fateme
Fateme
10 ماه قبل

شت 😂😐باربد خر😐😂

. .........Aramesh
. .........Aramesh
پاسخ به  Fateme
10 ماه قبل

داشت میمرد😂😂

Fateme
Fateme
پاسخ به  . .........Aramesh
10 ماه قبل

آره 😂

به تو چه😐
به تو چه😐
10 ماه قبل

خیلیییییی کمـهــ 😑💔 🙄

به تو چه😐
به تو چه😐
پاسخ به  neda
10 ماه قبل

🤣 خیلی قشنگه رمانــت🥺❤️

سارا
سارا
پاسخ به  به تو چه😐
10 ماه قبل

چقدراسمت خوشجلیه عزیزم اینوبایدبه خیلی از فضولا گفت

به تو چه😐
به تو چه😐
پاسخ به  سارا
10 ماه قبل

مرسیییییی عشقم❤️🥺😍

به تو چه😐
به تو چه😐
10 ماه قبل

خیلیییییییی کمهههههههه😐😐

به تو چه😐
به تو چه😐
پاسخ به  neda
10 ماه قبل

🤣

به تو چه😐
به تو چه😐
10 ماه قبل

چقد کممممممممم😐😑

دسته‌ها

14
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x