8 دیدگاه

رمان مجبوری نفس بکشی پارت یازدهم

4
(1)

…‌‌

….بهتر بود دیگه چیزی نگم بهشون خواستم برم تو اتاق که

مامان جلو رامو گرفت

 

-یعنی چی که می خوای بری ها؟ نمی‌ذارم بری حتی شده تا آخر عمرت باید فلج بمونی حق نداری از آقاجونت کمک بخوای فهمیدی؟

 

-نه نفهمیدم، مامان خانم ماشالله عقل دارم بچه ۱۵ ساله که نیستم خودم میدونم دارم چیکار میکنم فهمیدی؟

 

مامان هیچی نگفت و سکوت کرد منم راهمو کشیدم و رفتم تو اتاق، ویانا هم پشت سرم اومد و بهم کمک کرد تا برم روی تخت

آره، من خیلی با مادرم بد رفتاری میکنم اما حس میکنم بخاطر بیماری که بابام داشت اینجوری شده‌… شاید از اون به ارث بردم، خودم نمیخوام تند حرف بزنم و ناراحتش کنم به هر حال مادرمه اما همه میگن که مریضی بابام، مشکل توی کنترل عصبانیت رو از بابام گرفتم…. ولی خب مهم نیست خود مامانم میدونه و ناراحت نمیشه مهم اینه

-ویانا؟

 

-بله

 

-میتونی چن تا تار مو از سر سپهر بکنی لای دستمال بزاری بهم بدی؟

 

-میخوای چیکار ؟؟

 

-سوال نپرس لطفا میتونی؟

 

-سعی خودمو میکنم

 

-مرسیییی

 

ویانا رفت بیرون تا با سپهر بره داروخونه برام اون قرص رو بخرن

گوشیم رو برداشتم تا به آقاجون پیام بدم

 

“سلام اقاجون، عسل هستم فردا وقت داری؟میخوام باهات حرف بزنم…!”

یک ربع گذشت تا جوابم رو داد

“سلام دخترم،حتما فردا بیا عمارت”

 

خب این قضیه هم حل شد،فردا میرم خونه‌ی آقاجون و ازش میخوام منو بفرسته به ی کشور دیگه برای درمان، و یکی رو هم باهام بیاره حداقل آدم های آقاجون مورد اعتماد تر هستن تا پرستاری که حتی نمیشناسمش….

 

دلم بدجوری میخواست با آراد حرف بزنم، میخوام ازش خداحافظی کنم و براش آرزوی موفقیت کنم…

 

اما حیف حیف که نمیتونه بیاد اینجا!!

 

چطوره بهش پیام بدم؟آره بهش پیام میدم اینجوری وقتم هم گرفته نمیشه تا فردا یا پس‌فردا برم ببینمش

 

رفتم توی واتساپ و اسمشو لمس کردم، چه جالب عکس خودش پروفایلش نبود، فقط یه صفحه سیاه بود و همچنین از شانس خوب من آنلاین بود…

 

“سلام،آراد باید باهات حرف بزنم”

به دقیقه نکشید جواب داد

 

“سلام خانم بی معرفت خوبی؟”

 

“خوبم، تو خوبی؟”

 

“وقتی تو رو نبینم اصلا خوب نیستم”

 

وای من چم شد؟ قلبم داره میاد تو دهنم، نه نه نه بخاطر عذاب وجدانشه و فکر میکنه تقصیر اونه آره بابا

 

“چرا باید من رو ببینی؟”

 

“میتونم بهت زنگ بزنم؟”

 

“آره زنگ بزن”

 

بلافاصله بعد از این پیام گوشیم زنگ خورد

 

-الو؟

 

-عسل، دلم برای صدات تنگ شده بود

 

-چرا باید دلت تنگ بشه؟

 

-عسل من دوست دارم

 

وای نه نباید همو دوست داشته باشیم، من باید برم، نمیشه نه

 

سریع کوشی رو قطع کردم و دستمو گذاشتم روی سینم، قلبم تند میزد. خیلی تند حالت تهوع گرفتم…

 

نه نباید این اتفاق بی افته…

 

برام یه پیامک اومد، سریع نگاه کردم اما از طرف آراد نبود…

ایمیل بود

یاد خفاش شب افتادم و سریع ایمیل رو باز کردم

یه ویدیو بود هندزفریم رو برداشتم و ویدو رو باز کردم

از چیزی که دیدم و شنیدم توی شوک بودم یعنی چی؟چراااا؟ خدای من باورم نمیشه، مادر من همچین کاری نمیکنه، وای خدای من…. گوشام داره سوت میکشه نمی تونم باورم

 

زیر لب زمزمه کردم-نه نه،نه نه نههه

اشکام دونه دونه میریختن نه……

امکان نداره غیر ممکنه

 

 

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…
اشتراک در
اطلاع از
guest

8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
فاطمه
فاطمه
1 سال قبل

پس کی پارت بعدی رو میذاری؟

Arad
Arad
1 سال قبل

چرا دیگه پارت نمیزارید؟

Nahar
Nahar
1 سال قبل

چرا پارت نمیذاری؟؟

بی نام
بی نام
1 سال قبل

چنتا تار موی سپهر سحر کرد رمان.

...
...
1 سال قبل

دیگ پارت نمیزاری؟

Nahar
Nahar
1 سال قبل

چییی شدهههه اخه چرا اینجا تموم شد؟؟
عسل خیلی ظالمی😒😒😒

معصومه
معصومه
پاسخ به  Nahar
1 سال قبل

فک کنم مامانش گفته که ترمز ماشین اینارو دست کاری کنن

دسته‌ها

8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x