رمان ملورین پارت 37

4
(4)

 

 

تنها شنیدنِ صدایش کافی بود تا به هویتش پی ببرد.

دستش دور فرمان محکم تر شد و اهسته لب زد:

 

– بفرمایید؟

 

دخترک با مکث لب زد:

 

– شناختین؟

 

گلویش را صاف کرد و دستی به پیشانی کشیده و سعی کرد خودش را نبازد و گفت:

 

– بله!

 

خنده‌ی مستانه‌ی دختر در گوشش پیچیده شد، خودش را روی صندلی ماشین بالا کشید و گفت:

 

– کاری داشتین؟

 

سعی میکرد در حرف‌هایش دقت کند.

نمیخواست که دنیا از حرف‌هایش منظور دیگری پیدا کند!

 

اصلا این دختر از کجا سر و کله اش پیدا شده بود؟

یک ماه از اخرین تماسشان میگذشت و اکنون دوباره تماس گرفته بود.

 

انگار که جدی جدی قرار نبود که پای دنیا از زندگی‌اش بریده شود!

سکوتش را که دید گفت:

 

– دنیا خانم؟

 

دنیا بی مکث گفت:

 

– جانم!

 

ابرو درهم کشید و ماشین را کنارِ خیابان، روی خطوط اضطرای نگه داشت وبا جدیت گفت:

 

– گفتم کاری داشتین که زنگ زدین؟

 

 

 

دنیا کمی مکث کرد و سپس با دلبری و شوخی گفت:

 

– داشتم تو تلفنم میچرخیدم رو اسمتون مکث کردم، دیدم دلم تنگ شده واستون!

 

از این بی پرواصحبت کردنش نه تنها خوشش نیامده بود بلکه متنفر بود!

 

دستی روی پیشانی‌اش کشید و گفت:

 

– خیله خب انشالله که دلتنگیتون برطرف شده باشه….

 

خواست رک و پوست کنده بگوید که هیچ میلی به صحبت کردن با او ندارد که دنیا گفت:

 

– اقا محمد؟

 

نفسش را مقطع بیرون فرستاد و گفت:

 

– بله؟

 

– میشه همو ببینیم؟

 

اینبار کمی مظلومیت قاطی لحنش کرده بود.

بی آنکه خامِ لحن مظلومانه‌اش شود، یک کلمه گفت:

 

– نه!

 

قبل از اینکه فرصت حرف زدن به دنیا بدهد، با بیحوصلگی ادامه داد:

 

– من باید برم روز خوش.

 

قبل از اینکه حتی دنیا فرصت خداحافظی پیدا کند گوشی را قطع کرده و روی داشبورد انداخت.

 

روزِ خوبی که با وجود ملورین شروع کرده بود با حرف‌های بی در و پیکر دنیا خراب شده بود.

 

حتم داشت که باقی روزش هم قرار است به همین منوال سپری شود.

 

ماشینش را داخلِ پارکینگِ شرکت پارک کرده و بعد از برداشتن کتش از ماشین خارج شد و درب‌ها را قفل کرده و به سمت اسانسور رفت.

 

 

 

امیر بیخیال دستی در هوا تکان داده و روی کاناپه‌ی اتاق لم داد و گفت:

 

– ترکوندم گوشیتو چرا جواب ندادی؟

 

دست هایش را در هم قلاب کرد و یادِ ملورین افتاد.

دخترکِ مهربان و خجالتی‌اش!

 

هنوز گوش‌هایش از لمسِ اندامِ ملورین داغ می‌شد!

خاطرات دیشب پررنگ تر از هر زمانی دیگر پیش چشمانش شکل گرفته بود‌

 

نفهمید که کی لبخندی روی لبش نشست و امیر با بدجنسی لبخندش را شکار کرده و گفت:

 

– به چی فکر میکنی کلک؟

 

گلویش را صاف کرد.

 

هر چقدر که سعی میکرد جلوی لبخندِ بی موقع‌اش را بگیرد باز هم موفق نبود و با نیشی باز گفت:

 

– به تو چه!

 

امیر روی کاناپه سیخ نشسته و گفت:

 

– خبریه و من خبر ندارم نکنه؟ جون من بگو چیشده؟

 

به امیر اطمینان داشت.

او همیشه محرمِ تمامی اسراری بود که داشت.

 

با این حال دلش نمیخواست تا زمانی که چیزی قطعی نشده به کسی حرفی بزند.

 

دلش نمیخواست که هیچ کس حتی امیر در مورد ملورین فکر‌ِ اشتباهی به ذهنش برسد.

 

میخواست زمانی که برای اولین بار ملورین را با بقیه اشنا می‌کند، به عنوان همسرش باشد!

 

بنابر این لبخندش را جمع کرد و گفت:

 

– به وقتش بهت میگم!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
c87425f0 578c 11ee 906a d94ab818b1a3 scaled

دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار 3 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو…
aks darya baraye porofail 30 scaled

دانلود رمان یمنا به صورت pdf از صاحبه پور رمضانعلی 5 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     چشم‌ها دنیای عجیبی دارند، هزاران ورق را سیاه کن و هیچ… خیره شو به چشم‌هایش و تمام… حرف می‌زنند، بی‌صدا، بی‌فریاد، بی‌قلم… ولی خوانا… این خواندن هم قلب های مبتلا به هم می خواهد… من از ابتلا به تو و خواندن چشم‌هایت گذشته‌ام… حافظم تو را……
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 4 (5)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
moby
moby
9 ماه قبل

تو رو خدا پارت بعدی رو بزار رمانت عالیه..

بانو
بانو
10 ماه قبل

چرا پارت نمی زاری‌دیگه؟؟؟

مهتاب
مهتاب
10 ماه قبل

پارت بعدییییییییییی

بانو
بانو
10 ماه قبل

پارت جدید ؟؟؟

نا شناس
نا شناس
10 ماه قبل

بقیش کوووووو

دسته‌ها

5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x