_سلام دکتر
_سلام بفرمایید
_شمس هستم، محمد علی شمس
کمی مکث کرد
_اهااان اقای شمس خوبی پسرم؟ سر پا شدی؟
_راستیتش همونطورم
_نگو که هنوزم ویلچر نشینی
_متاسفانه
_چی بهت بگم پسر؟ چرا همون موقع درمان نکردی؟
_یه اتفاقاتی پیش اومد که قسمت نشد ولی الان میخام بیام برای درمان امکان خوب شدنم هست
_باید معاینه بشی اول، با اینکه دیر اومدی ولی ماهی رو هر وقت از اب بگیری تازه س یه وقت میزارم امروز بیا پیشم برای معاینه
_چشم دکتر خداحافظ
_منتظرتم خدا نگهدار
_خداروشکر هنوزم دیر نشده برای درمان فقد اگر اونموقع میومدی زودتر درمان میشدی تا الان
_دکتر میخام هرچه زودتر درمان شم
دکتر خنده ای کرد از عجول بودنم
_دیر اومدی عجله ام داری پسر؟
_دنبال کسی ام که گمشده تو خاطرات گذشته م باید هرچه زودتر پیداش کنم
_ایشالا با همت خودت خوب میشی و گم شده ات رو پیدا میکنی
_از کی بیام برای فیزیوتراپی؟
_از فردا میتونی شروع کنی
سری تکون دادم و خدافظی کردم
چندین ماه بود نیومده بودم بیرون، خوشم نمیومد مردم با ترحم بهم نگاه کنن
تاکسی گرفتم و رفتم خونه، زهره هیچوقت خدا خونه نبود و راحت میتونستم رفت و امد کنم به مطب بدون اینکه بفهمت
تا غروب که زهره بیاد دائم در حال ورزش دادم پاهام بودم و به این فکر میکردم چرا تو هشت سال زندگیم با زهره هیچوقت از اینکه تا ساعت هفت شب بیرون خونه باشه حرفی نزدم؟
تو فکرا بودم که صدای در اومد دیدم با یه عالمه مشمای خرید تو دستش اومد سمتم
_سلام عشقم خوبی؟
_سلام ممنون
لباساشو عوض کرد و منو برد سمت اشپزخونه
سر شام بودیم که بحث رو باز کردم:
_زهره
_جانم
_خوشم نمیاد تا این وقت شب بیرون باشی سعی کن رفت و امدت رو کمتر کنی
خیلی سعی داشت اروم بشه و با خنده مصنوعی گفت:
_عشقم من هشت ساله اینطوریم چرا یهو الان داری منع میکنی منو؟
_از الان به بعد خوشم نمیاد پس رعایت کن لطفا
عصبی شده و با صورت قرمز گفت:
_سعیمو میکنم
_خوبه
_میخان درمان پاهام رو شروع کنم
غذا پرید تو گلوش
_چ… چی؟
_خسته شدم از یک جا نشینی
_ا… اهان… خو.. خوبه
_هوم
وقتی دیدم صورتش قرمزه و استرس گرفته فهمیدم یه کاسه ای زیر نیم کاسه هس
میدونستم سر پا شدن من برای اون حکم اژیر خطر رو داره
دلیلشو حتما بعد سر پا شدنم پیدا میکنم
منو تا اتاقم همراهی کرد و رفت تو اتاق خپدش
بعد عملم یه ادم دیگه شدم و حتی وقتی خاستم تو اتاقمون بخابیم من نزاشتم پیشم بخابه با اینکه ناراحت شد ولی نتونستم
یه حس پایبندی به کسی نمیزاشت بزارم زهره کنارم بخابه و نمیدونستم این پایبندی به کی و چی هست؟ حتی بعضی وقتا زهره با لباس خواب های خوشگلی که بقول خودش از اونور اب خریده و خدا تومن پولشو داده میومد پیشم و من هر دفعه پسش زدم
یک هفته بود درمان میشدم و میتونستم انگشتامو حرکت بدم و دکتر میگفت پیشرفت خیلی خوبی داشتم
میخاستم بازم با رضا ارتباط بگیرم، هرچیم باشه اون ادم عیت برادرمه و هرچقدرم باهام بد باشه من نمیتونم ازش بگذرم و خاطراتمونو فراموش کنم
کم کم میتونستم حرکت کنم با عصا و دیکه نیازی به ویلچر نبود
زهره هنوزم فکر میکرد ویلچر نشینم و بیخیال درمان شدم
از مطب دکتر اومدم بیرون و تاکسی گرفتم تا برم محل کار جدید رضا
از بچهای شرکت پرس و جو کردم و فهمیدم یک هفته بعد از استفائ رفته محل کار جدیدی که بهش پیشنهاد داده بودن
وقتی منشی گفت وقتش خالیه در اتاقشو زدم
_بفرمایید
وارد شدم، سرش توی نقشه ها بود
_سلام
سرشو سریع اورد بالا
_علی
_جان داداش
شتاب زده اومد و بغلم گرفت
کم مونده بود بشینه و عین دخترا گریه کنه، رضا از اولشم احساسی بود و همین باعث شده بود رفاقتمون محکمتر بشه
_بیشعور میدونی تو این چهار ماه چی کشیدم؟ چقد منتظرت بودم؟ خاک تو سرت
_خب حالا دماغتو با لباسم پاک نکن تازه پوشیدمش
از بغلم اومد بیرون و دستشو خاک بر سری نشونم داد
حتی دلم برای این کارای دخترونش هم تنگ شده بود
_خب بشین سر پا سخته
_چه خبر؟ کار جدید خوبه؟
_شکر خوبه ولی خب غریبم دیگه
به منشی ش گفت دو تا قهوه برامون بیارن
وقتی دید تو فکرم پرسید
_اتفاقی افتاده؟
کلافه سری تکون دادم
_دنبال یه گمشده م
_چه گمشده ای؟
_نمیدونم فقط میدونم یک چیزی رو تو زندگیم گم کردم قبل عملم
انگار میدونست درمورد چی صحبت میکنم
_اگر اومدی از من سوال بپرسی کاری از دست من بر نمیاد
_یعنی چی؟
_قسم خوردم حرفی درموردش بهت نگم خودش ازم خاسته
_پس من چجوری پیداش کنم؟
_برو دنبال چیزایی که به یاد میاری حتی کوچکترینشون
خیلی جدی و محکم گفت بدون اینکه ذره ای شوخی داشته باشه
نا امید خدافظی کردم و رفتم سمت خونه، درو که باز کردم دیدم زهره خونه س با چشمای گرد شده به پاهام زل زده
_سر…. سرپا.. شدی؟
_اره، چی این موضوع برات تعجب اوره؟
_ه… هیچی
سری تکون دادم و رفتم اتاقم
اینقدر مغزم درگیر بود که میلی به شام نداشتم و نرفتم بیرون
اینقدر فکر کردم و به مغزم فشار اوردم مه سردرد گرفتم برای اینکه سردردم شدید نشه و خونه خرابم نکنه قرصی خوردم و خابیدم
_این گل سر و قراره بزنی به موی دخترمون…… چقد خوشگل شدی.. هوس لواشک کردم خب
ترسیده پریدم از خواب، اینا چی بود؟
هیچ کدومش برام واضح نبود جز یدونه ش تصویر بافتن مو توی اتاق خونه مجردیم
نصف شب بود و نمیتونستم تا صبح تحمل کنم، لباس پوشیدم و از اتاق اومدم بیرون زهره خواب الود در اتاقشو باز کرد
_کجا داری میری؟
_خونه مجردیم
انگار برق 200 ولتی بهش وصل کردن که خواب از سرش پرید
_چ… چی؟
صورتش گچ دیوار شده
_برا… برای چی؟
_تو چرا میترسی؟
_هیچی… میشه منم بیام؟
_تو چیزی میدونی؟
_ن… نه
_پس برو اونور
بدون توجه به علی گفتناش اسنپ وی ای پی گرفتم و رفتم
درو باز کردم و وارد شدم
وقتی وارد ساختمون شدم تازه یادم افتاد کلید نیوردم که چشمم خورد به دسته کلید افتاده زیر گلدون
درو باز کردم و وارد شدم
خونه پر از گرد و غبار بود ولی دکوراسیون خونه عوض شده بود انگار بعد ازدواجم بازم توش زندگی میکردن
رفتم داخل اتاقم یه لباس دخترونه افتاده بود روی زمین برش داشتم و نگاهی بهش کردم
_چشمامث در اوردی دختر
نگاهی به شونه روی میز عسلی کردم
_موهات خیلی خوشگله کوتاهش نکنی ها
چشمم رفت پی عکس بغل شونه
عکس من بود و یه دختر
_اقا اذیت نکن خیلی بده قیاقم…. نخیرم خیلیم خوشگلی بخندد
یادم اومد، مائده، دختر توی عکس مائدس
همه گذشته م عین نوار اومد جلوی چشمم و تازه فهمیدم این خونه چرا دکوراسیونش عوض شده چرا نمیزاشتم زهره کنارم بخابه
یه کاغذ ازمایش افتاده بود رو تختم برش داشتم، عکس سونوگرافی بود و اسم روش مربوط به مائده بود
مائده حامله بود؟ الان کجاست؟
زهره نفس نفس زنان اسممو صدا میزد
_علی…. علییی
وقتی عکس سونو از دستم افتاد و نگاهش افتاد روش گفت:
_بزار توضیح میدم
بی نفس گفتم:
_چه توضیحی؟ اینکه زندگیمو نابود کردی؟
هق زد
_علی من دوست دارم
_دوستم داشتی که با دوس پسرت ریختین رو هم اموالمو بکشین بالا؟
هق هق میکرد و میگفت:
_علی… منو… گول زد…. بخدا پشیمون شده بودم ولی دیر فهمیدم
وقتی فهمیدم که استفادشو ازم برده بود و همه طلاهام و ماشینمو فروخته بودم و پولشو داده بودم دستش
_لیاقتت همون بود
پاهام توان ایستادن ازشون سلب شد
تکیه به دیوار افتادم پایین
میخاست دستمو بگیره که داد زدم و تو گوشش زدم که پرت شد زمین
_دست نجستو بهم نزن هرزه
گریه میکرد و من فقط به عکس بچه دو ماهم خیره شدم
تنها چیزی که میتونستم بگم این بود
_فقد از زندگیم برو توروخدا برو هرچی میخای بردار و برو
هق هق کنان گفت:
_میرم بخدا میرم دیگه نمیبینی منو
رفت و منو با کوهی از درد تنها گذاشت
سلام آجی ادا اشکالی نداره بهت بگم آجی اولین بار زیر پارتت کامنت میزارم خب باید بگم خیلی خوشم میاد ازت تو خیلی دختر مهربونی هستی و من آرزوم اینه یه خواهر مثل شما ها داشته باشم خیلی خوشحالم که شروع کردی و رمان نوشتی منم خیلی دوست دارم رمان بنویسم ولی دوست دارم قبلش یکم رمان های متنوع بخونم در کل باید بگم رمانت رو خیلی دوست دارم و اینم بگم من همونیم که زیر رمان دلارای کامنت گذاشتم و جوابت دادم و گفتم من حدود یه ساله تو سایت رمان دونی هستم اما هیچوقت کامنت نزاشتم در کل خیلی رمانتو دوست دارم
سلام قشنگم مرسی
نه قربونت هرچی دوس داری بگو
متاسفانه حضور ذهن ندارم ببخش🥺
ولی خوش اومدی و اگر خاستی بیشتر باهامون در ارتباط باشی یه سر به چت روم بزن مطمئنا بقیه بچها هم استقبال گرمی ازت میکنن
ممنون بابت کامنتت که روزمو ساخت❤❤
ممنونم آجی جونم من خیلی دوست دارم هم خودت هم نوا رو ولی تاحالا نشد با نوا صحبت کنم در کل تو بهترین دختری هستی که دیدم ❤️
تو رو خدا 😐😐😐این چه وضع پارت گذاری آخه
.
.
ببخشید بخدا درس دارم
از فشار درسام چشام گود افتاده ببخشید🙂🖤
یعنی بازم پارت میزاری تا چهارشنبه
۰
پاسخ
اره عزیزم سعیمو بکنم میزارم❤
افرین علی آقاهمینطوربااراده ومحکم باش ازپس مشکلاتت بربیاوب زندگی قبلیت برگرد👏👏👏ممنون اداجون توروخدادیگ مشکل نتراش واسشونا
چشم😂❤
نخندمیزنمتا😁😁
واااااییییی😍😍😍😍
بالاخره پارتتتت🥺🥺🥺🥺
مشتاقم بدونم وقتی پیداش کرد مائده چه واکنشی داره
جیغغغغغغغ واییی بازم پارتتتتت
دعا کنین وقت کنم بتونم این سه روز تا تولد اقا تموم کنم فصل دوم رو
فصل سوم ایشالا از بعد خرداد شروع میشه💙🤗
تولد کی؟!
چهارشنبه تولد اقا امام رضاس خاهر🙂🖤
ععع نمیدونستمم❤ ایشالا بتونی تمومش کنی تا اونموقع ولی خب درست مهمتره اجی🙃❤😘
مرسی گشنگم چشم حواسم به درسم هست❤
دعام کن میخوام برم مشهد راهم خیلی دوره
میشه منم دعا کنی؟ جواب آزمایشم منفی بیاد… 😥
التماس دعا دارم ازت گلم…
مامی🙄
بگو ازمایشت اونی که من فک میکنم نیس😐😈
بگو قرار نیس خاهر داشته باشم😕🥺😂
چشم خوشگلم حتما تو ندا هستی همون ننه ندایی که بقیه میگن
چشم گلم حتما فقط تو همون ننه ندایی هستی که بقیه میگن
چشم خوشگلم تو همون ننه ندایی که بقیه میگن
مشهور بودیم نمیدونستیم 😂
آره عزيزم…
شدیدا محتاج ب دعا هستم..
از ته دل برام دعا کن 💔😔🙏🏻
چشم خوشگلم حتما وای من خیلی شما ها رو دوست دارم میشه خواهرت باشم و اینکه میشه یکم خودتو معرفی کنی
معرفی کردم عزیزم…
چندسالته شما؟
شمام عین دخترای دیگ، دختر خودم..
فدای مهربونیت مام دوست داریم…
من فاطمه ام ۱۳ ساله ام ه ممنون نظر لطفته
ایشالا قسمتت باشع و بطلبه میری ❤
ماروهم دعا کن اگ رفتی که بد محتاجیم به دعاش🙂❤
حتما گلم مگه میشه شما ها رو دعا نکنم قربونت
مرسی گلم حتما
باشه خوشگلم مگه میشه برم و خواهر خودم دعا نکنم حتما عات میکنم ایشالا هر خواسته داری انجام شه و تو هم زود تر بری پیشش
باشه خوشگلم مگه میشه برم و واسه ی خواهر خودم دعا نکنم حتما دعات میکنم ایشالا هر خواسته داری انجام شه و تو هم بری پیشش
چهارشنبه تولد اقا امام رضاس خاهر🙂🖤🖤
یعنی بازم پارت میزاری تا چهارشنبه
چند تا پارت دیگه داریم فصل دو تموم بشه
تو رو خدا 😐😐😐این چه وضع پارت گذاری آخه