59 دیدگاه

رمان نغمه دل پارت 38

4.3
(4)

 

 

تا صبح زل زده بودم به عکس بچم

زنگ زدم به رضا اینطوری نمیتونستم بی خیر از مائده جایی رو بگردم

_الو رضا

صداش خاب الود بود

_جانم داداش

_مائده رو برام پیدا کن

(مائده)

خشکم زده بود، از کجا منو پیدا کرده؟

_راهم نمیدی بیام تو زنداداش؟

چقد کلمه اشنایی بود برام زن داداش

_بف… بفرمایید تو

اومد داخل و من چایی رو گذاشتم رو کتری

_نمیخاد زحمت بکشی ابجی بیا اومدم خودتو ببینم

از اینکه هنوزم براش فرقی با مائده قبل نداشتم دلم گرم شد

نگاهی به شکمم انداخت

_برادرزاده م خوبه؟

_اره خداروشکر خوبن هردوشون

متعجب گفت:

_چی؟ یعنی دو قلو؟

با بغض سری تکون دادم

_قربون برادرزاده هام برم یه پسر یه دختره اره؟

سری تکون دادم و حرفی که چهارماهه تو فکرمه رو به زبون اوردم

_مامان مریم خوبه؟

_خوبه، خیلی شرمنده بود برای همین نیومد دنبالت نمیدونست چجوری باید توی روت نگاه کنه. سری تکون دادم و نخاستم ادامه بدم

پر بغض گفتم:

_اقا.. علی و زهره خانم خوبن؟

خجالت زده سری پایین انداخت

_ابجی اینطوری نگو

_چیـ.. چیزی نگفتم که

_علی حافظشو از دست داده بود

سرمو پایین انداختم و اروم اشک ریختم

_تازه حافظش برگشته

با ضرب سرمو بالا گرفتم

_چی؟

_سه هفته س حافظش برگشته و دنبالته

قلبم اینقدر تند تند میزد که گفتم هر لحظه امکان ایستادنش هست

نفس کشیدن برام سخت شده بود

رضا با تعجب نگاهی بهم انداخت

_یا خدا چیشد مائده؟

بریده بریده گفتم:

_قـ.. قر… قرصاام

_کو کجاست؟

با دست درحالی که به سرفه افتاده بودم جاشو نشون دادم

قرص زیر زبونی رو گذاشتم تو دهنم و منتظر موندم تا اب شه

_بیماری قلبی داری؟

نمیتونستم صحبت کنم تا وقتی که قرص حل بشه و فقط سری تکون دادم

_بعد اون اتفاقات…؟

قرص حل شده بود

_اره

ساکت شد و من با لبخندی که داشت تبدیل به گریه میشد گفتم:

_اینا سوغاتی اون روزای سختمه

شرمنده حرفی نزد و بلند شد که بره

_اقا رضا

_جانم آبجی؟

_لطفا…. لطفا ادرسمو به کسی ندین

همین کافی بود تا بفهمه نمیخام علی بدونه من کجام

سری تکون داد و کارتی رو بروم گرفت و گفت:

_عمه مریم گفت اگر پیدات کردم اینو بهت بدم

_اما…

_اما نداره من بسته شو رسوندم بهت حالا خودت میدونی

با اکراه از دستش گرفتم و خجالت زده گفتم:

_ممنون

_اگر بازم کم و کسری بود مدیونی بخای نگی بزا حداقل فکر کنم به ابجی دارم تو این دنیا که بهم تکیه کنه

لبخند قدردانی زدم و شمارشو داد بهم و رفت

حتی اسمش باعث خونه خرابی قلبم میشد

دستمو رو شکمم گذاشتم

_ما به زندگی بدون بابا علی عادت کردیم قربونتون برم

قلبم هنوزم نا اروم بود بازم رفتم یه قرص ارامبخش خوردم و استراحت کردم

(محمد علی)

تو ماشین منتظر رضا بودم، وقتی درو باز کرد و صورتشو دیدم خجالتم بیشتر شد

زن من الان نباید اینجا بود

باید تو ناز و نعمت زندگی میکرد نه تو اینجا که حتی نمیشد بهش بگی خونه

از همینجا هم میتونستم لاغر شدن صورتشو ببینم شکمش برامده بود

اون بچه منو داشت حمل میکرد و من تو این چهار ماه حتی لحظه ای بهش فکر نکردم

دلم لک زده بود برای بوسیدنش، لمس کردنش، بو کردن موهاش

رضا با سری پایین وارد ماشین شد

_چیشد؟

_گند زدی داداش

_چیشد گفتم؟

_حتی حاضر نیست اسمتو بشنوه

شرمنده سکوت کردم

حرفی نداشتم برای گفتن

من چه شوهری بودم براش؟ جز دردسر چی داشتم براش؟

کاش بیخیال عشقم نسبت بهش میشدم و میزاشتم بعد مدت صیغه بره کاش شناسنامشو سیاه نمیکردم با اسمم

من حتی پدر خوبی هم نبودم

چه پدری بودم که متی نمیدونستم بچم دختره یا پسر؟

این بود شوق پدر شدنم؟ فقط از پدر بوجود اوردنش رو بلد بودم؟

دستی به صورتم کشیدم

_غصه نخور داداش، اینقدر میریم میایم تا بازم راضی شه قیاقه تو ببینه

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 4 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
اشتراک در
اطلاع از
guest

59 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
بهار
بهار
9 ماه قبل

سلام ادا جون امروز پارت جدید میزاری ، چون گفتی یک روز در میان میزاری

سارا
سارا
10 ماه قبل

توی نویسندگی فقط نوشتن مهم نیس بلکه شعور داشتن هم مهمه که بعضی از نویسنده ها فاقد این یه مورد هستن

علوی
علوی
10 ماه قبل

خوب انگار نویسنده شوهر کرده، این رمان رو هم سه طلاقه کرده و خوانندگان رو سپرده به یتیم خونه!!

خوش‌بخت بشی ان‌شاءالله ولی دلمون بند این رمان بودا!!! آه یه جمع دنبالته‌ها!
از ما گفتن🙄🙄🙄🙄

بهار
بهار
10 ماه قبل

سلام نمی‌خوایی یه پارت بزاری ما رو از خماری دربیاری

سارا
سارا
10 ماه قبل

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

علوی
علوی
10 ماه قبل

سلام و عرض خسته نباشید
اجازه!! پارت جدید نمی‌ذارید؟!
حدس خرکی بزنم خودم تمومش کنم داستان رو؟؟!
بده اینجوری می‌ذاریمون تو خماری خب! 🥺🥺🥺

سارا
سارا
10 ماه قبل

پارت بعدی چی شد؟

بهار
بهار
پاسخ به  سارا
10 ماه قبل

سلام نویسنده جون نمی‌خوای جواب ما ها رو بدی ثواب داره اینقدر ما رو توی خماری نذاری

حسین
حسین
10 ماه قبل

نوا خیلی دلم میخوات باهات حرف بزنم
ای کاش بشه برا کمی هم که شده بیای شاد
الان حس میکنم فقط تو منو میفهمی

آخرین ویرایش 10 ماه قبل توسط حسین
نواشون
نواشون
پاسخ به  حسین
10 ماه قبل

جاننننن بگو هرچی میخای عزیزم ادا بعدل پاک میکنه

حسین
حسین
پاسخ به  نواشون
10 ماه قبل

🙂🙂

نواشون
نواشون
پاسخ به  حسین
10 ماه قبل

پری کاری کرده؟یا اون پسره؟هوم؟؟؟؟درسته نیستم ولی انقدرم دست و پام بسته نی ک نتونم حساب پسره رو برسم😑بدوووووووو بگو چی شده

نواشون
نواشون
پاسخ به  حسین
10 ماه قبل

اتفاقا اصلا ول نمیکنم خابتو میدیدم بگو بیینممممممممممم

نواشون
نواشون
پاسخ به  حسین
10 ماه قبل

جانم
نمیتونم بیام:)
بگو اینجا ادا پاک میکنه بعدا بگو چی شده عزیز دلم؟

حسین
حسین
پاسخ به  نواشون
10 ماه قبل

اشکال نداره فدای سرت
چیزی نیس
میخواستم حرف بزنم باهات
دیگه نشد دیگ

نواشون
نواشون
پاسخ به  حسین
10 ماه قبل

بگو دیگه
قراره برگردم ولی الان نمیشه
اینجا یگو بهم داداش حسین ببین رگ فضولیم گل کردا چی شده؟

حسین
حسین
10 ماه قبل

نوااا
لعنتی کجایی تو

نواشون
نواشون
پاسخ به  حسین
10 ماه قبل

هستم:)بگو جانم داداش حسینم

........Aramesh..
........Aramesh..
10 ماه قبل

اداییی ژونم پارت نمیدی 🥺🥺

............Aramesh..
............Aramesh..
10 ماه قبل

ادا یه پارت بده

بهار
بهار
پاسخ به  ............Aramesh..
10 ماه قبل

عزیزم کی پارت میزاری مگه فصل دو تموم شد

........Aramesh..
........Aramesh..
پاسخ به  بهار
10 ماه قبل

چرا مگه گفت پارت نمیده

بهار
بهار
پاسخ به  ........Aramesh..
10 ماه قبل

آخه قرار بود تا تولد امام رضا فصل دوم رو تموم کنه ولی دیگه پارت نداد

آبجی کوچیکه علی که دیگه داره دق میکنه
آبجی کوچیکه علی که دیگه داره دق میکنه
10 ماه قبل

چرا پارت نمیزاری ادا جونی دارم سکته میکنم فردا امتحان دارم ولی تو پارت نمیزاریییییییی

نواشون
نواشون

ابجی کوچیکه علی کیه؟

آبجی کوچیکه علی که دیگه داره دق میکنه
آبجی کوچیکه علی که دیگه داره دق میکنه
پاسخ به  نواشون
10 ماه قبل

تو شیکم مامان بودم مردم بعدش دیگه دیر فهمیدن من اون موقع مرده بودم

🙃...یاس
🙃...یاس

جدی؟؟؟؟😂😂😂 ولی سارا زنده اس 🤣🤣

آبجی کوچیکه علی که دیگه داره دق میکنه
آبجی کوچیکه علی که دیگه داره دق میکنه
پاسخ به  🙃...یاس
10 ماه قبل

نه من کوچیک تر بودم

بهار
بهار

ادا جون امروز یه پارت بده خواهش میکنم

نواشون
نواشون
10 ماه قبل

از پارت ۲۵ نخوندمش ولی انگار خیلی چیزا شده رمان برام غریبه

نواشون
نواشون
10 ماه قبل

کارم داشتی ادا؟

نواشون
نواشون
پاسخ به  Eda
10 ماه قبل

اها پایدار

نواشون
نواشون
پاسخ به  Eda
10 ماه قبل

با کی رل زدی؟

نواشون
نواشون
پاسخ به  Eda
10 ماه قبل

معلوم نی شاید نیام

نواشون
نواشون
پاسخ به  Eda
10 ماه قبل

اوک

بهار
بهار
10 ماه قبل

آدا جون امروز پارت نمیدی

بانو
بانو
10 ماه قبل

یه پارت عیدی بده امروز دختر🙏

کشتی مارو با این پارت دادنات😏😏😏😏

بهار
بهار
پاسخ به  بانو
10 ماه قبل

امروز عیدی دوتا پارت بده

♡ روا ♡
♡ روا ♡
10 ماه قبل

ادا آجی مائده نمیره ها و اینکه من واقعا دلم واسه علی سوخت

نواشون
نواشون
پاسخ به  ♡ روا ♡
10 ماه قبل

ولی کاش خلاف میلت بشه خاهر

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
10 ماه قبل

ادا تروخدا نزنی مائده رو بکشی خواهرر

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
پاسخ به  Eda
10 ماه قبل

ادااا نخنددد چاقوم کو اصنن من فردا میام کرج😒😂

غزال
غزال
پاسخ به  Eda
10 ماه قبل

اداااااا این لبخندت یعنی میزنم میکشمش دلم میخواد به خودم مربوطه؟؟؟😂

P:z
P:z
10 ماه قبل

الهیی
خب چرا نمیزاره ببینتششش
گناه داره محمد علی
مرسی گذاشتی ادا

،،،
،،،
پاسخ به  Eda
10 ماه قبل

خب علی ک دست خودش نبوده حافظشوازدست داده بوده

نواشون
نواشون
پاسخ به  ،،،
10 ماه قبل

ولی در واقعیت دست خودش بود نبود؟

،،،
،،،
پاسخ به  نواشون
10 ماه قبل

درسته ولی نبایدیکیوزودقضاوت کردبایداول توضیحاتشوبشنوی بعددرسته سخت گذشته ولی ازکجامیدونی ب اونم سخت نگذشته ماانسانهانبایدقبل ازاینک حرفای طرف مقابل رانشیدیم حکم بدیم

نواشون
نواشون
پاسخ به  ،،،
10 ماه قبل

هعی راستش مخم نمیکشه
فقد میدونم هر دو خیلی بدشانسیم:))))))

،،،
،،،
پاسخ به  نواشون
10 ماه قبل

به خودت زمان بده فقط حواست ب خودتوزندگیت باش کاری نکن که توآیندت تاثیربذاره توهنوزسنی نداری همه چی میگذره چ خوب چ بدواس هردوتون آرزوی خوشبختی میکنم

P:z
P:z
پاسخ به  Eda
10 ماه قبل

ادا جان چی چیو ولش کردهههه😂
حافظه شو از دست دادههه اونموقع هم که دوری میکرد برای این بود که مائده اذیت نشهههه
چه ربطیی دارهه
گناه دارناا😂
بخدا بمیرن من میدانم و تو!!!😂😂😂

دسته‌ها

59
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x