15 دیدگاه

رمان پروژه عشق پارت 30

4.5
(2)

(اسرا)

(صدای زنگ ب گوشمون رسید)

باران:ببین کیه نصف شبی

(به سمت در رفتم و با خنده درو باز کردم نگام قفل ارسینو کیان شد زود درو بستم که کیان درو هل داد)

_هاااا چیهههه

کیان:مرض برو اونور پدرصگ

_نرم اونور چیکار می‌کنی تخم خر

کیان:میشاشم رو این(و دستشو ب سمت ارسینی گرفت سرپا چرت میزد) ب جون اسرا داره می‌ریزه

_تو دهن توُ اون آرسین برینم بیا برو تو

(کیان ب شونه آرسین زد)

کیان:دادا الو ارسین گوزینه نره خر

آرسین:هاااااااااا

_کرمون کردی بیا گمشو تو

آرسین:ط ببند ممد گفتم ساقی رو عوض کن جنس بد انداخته بمون

(با چشای اندازه توپ شده ب کیان خیره شدم)

_این چی میگه

کیان:تو فهمیدی منم اوکی کن عا قریون دستت داره می‌ریزه

_بیا برو تو

(کیان با سرعت از کنارم رد شد)

_ارسین هوی

(دستشو گرفتم و کشیدمش خونه درو قفل کردمو ارسینو بردم سمت اتاق شیلا و روژین شیلایی ک از امشب قرار نبود باهامون باشه و روژین ک با اهورا گور ب گور شده بود…ارسین لباساشو بیرون اوردو فقط با یه شـ*رت روی تخت دراز کشید لباسامو کندم حتی لباس زیرامو ، کشو روژینو باز کردم یه تیشرت بلند بیرون اوردمو تن کردم چراغو خاموش کردم و بدون توجه به کیانو باران که فک کنم داشتند خونه رو تخریب میکردن رفتم کنار آرسین دراز کشیدم توی اون جای تنگ و پتو رو روی هر دوتامون کشیدم یکدفه‌یی ارسین دستمو کشید سرمو روی سینش گذاشت و توی بغلش قفلم کرد پاهامو روی پاهاش گذاشتم)

ارسین:حالا بخواب

_ارسی

آرسین:هام

_اگه موهامو میبندی یا میبافی

اگه باهام میای حموم آب بازی کنیم

اگه پایه ی مسخره بازیام میشی

اگه پایه ی این میشی که باهم مردمو ایسگا کنیم

اگه میای باهم غذا درست کنیم

اگه همه این کارا رو میای باهم تجربه کنیم

منم قول میدم تا ابد عاشقت باشم

آرسین: اگه میگی صبحا ک از خواب پاشدم برم سر کار بوست کنم

اگه از حموم اومدی بیرون موهاتو خشک کنم

اگه هر شب باهم بازی کنیم

اگه باهم بچه آوری کنیم

(یکی زدم تو سرش و زیر لب پرویی نثارش کردم)

پایه ی همه ی این کارام و توهم تا ابد زندگی منه نره خر میشی

_گوه اضافه نخور بگیر بخواب

آرسین:ینیا خوب بلدی منو بگایی

________________

(از زبان شیلا)

(با حس قلقلک چشمامو باز کردم و نظاره گر ارمینی شدم که ته ریشاشو ب شکمم می‌مالید:)

_نکن

آرمین:بلخره بلند شدی پاشو بریم حموم

_یکی‌ بزنم تو دهنش از کی اینقد لوس شدی

آرمین:از وقتی همین راه حل برای کردن زنم ب مغزم رسیده

_بابای من بود دیشب تا صبح تلمبه میزد

آرمین:دیشب دیشبه امروزم امروز

_رو دل نکنی یه وقت بی صاب

آرمین:پاشو بریم حموم یه راند بریم ناز نیا دیگه

_بیا پایین بچه

(از روی تخت بلند شد و منو انداخت رو کولش)

_مگه کیسه برنج هی رِ ب رِ میندازیم رو کولت پدر صلواتی

(رفت حموم درو بست منو گذاشت زمین و دوشو باز کرد منو برد زیر دوش خوابم میومد برای همین دستامو قفل کمرش کردمو سرمو گذاشتم رو سینش دستاشو گذاشت رو باسـ*نم دستشو پس زدم)

_نکن آرمین

(چسپوندن ب دیوار و با زبونش با سیـ*نه هام بازی میکرد آهی کشیدم که از لبام کام گرفت مردونگیشو بهم چسپوند که متوجه باد کردگیش شدم)

آرمین:تیمورو میبینی چجوری از خواب بلند شده

(و به کارش ادامه داد یکی از پاهامو بلند کرد و آروم مردونگیشو فرو کرد….)

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 1 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 4 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (10)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

15 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
yegane
yegane
1 سال قبل

خانم نویسنده رمانت ادامه نمیدی

ثنو
ثنو
1 سال قبل

اسرا بو ناوسی بابه!!!؟

یه انسان عادی
یه انسان عادی
1 سال قبل

تو هر ماهی یه بار پارت میدی میری حاجی ¿¿

یه انسان عادی
یه انسان عادی
1 سال قبل

پارت نمیدی

ilunga
ilunga
1 سال قبل

ببخشید من تازه واردم…
این دوستانی که رمانشون داخل سایت بارگذاری میشه از خودمون هستند یا واقعا تو این حوزه تحصیلات کردن؟!
اگر ک مورد اول درسته چطور میشه تو سایت رمان بارگذاری کرد؟
پیشاپیش از پاسخگوییتون ممنونم🙂
پ.ن
مرسی بابت رمان خوبت:)

ASI
ASI
پاسخ به  ilunga
1 سال قبل

سلام بیبی نه عزیزم تحصیلات نکردیم و اگه میخوای تو سایت رمان بزاری باید ب ادمین پیام بدی ⁦🕊️⁩🍓⁦

ثنو
ثنو
پاسخ به  ASI
1 سال قبل

اسرا خودتی ؟

ASI
ASI
پاسخ به  ثنو
1 سال قبل

نه پدرمه🤣⁦♥️⁩
اره عزیزم خودمم

ثنو
ثنو
پاسخ به  ASI
1 سال قبل

جلی قوررر اوه بو پارت دانانی هرچند که دهب ی دستیکیشت بکوتم چوی به نیوی عیشقم عیشقی شیلات چا کردو

آنیسا
آنیسا
1 سال قبل

هیچکدوماز شخصیتها رو یادم نمیاد نویسنده جان اگه میتونی ادامه بده چون رمانتت خوبع

ASI
ASI
پاسخ به  آنیسا
1 سال قبل

مرسی 🥺⁦♥️⁩

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  ASI
1 سال قبل

عزیزم همیشه همین عکسو بزار برای رمانت ♥️♥️

ASI
ASI
پاسخ به  آنیسا
1 سال قبل

ب جان همین آرسین خودم یادم نمیاد زمانم از چه قرارع😔😂

parya
parya
پاسخ به  ASI
1 سال قبل

تورو خدا ادامش بده هنوز تو کفشیم

آنیسا
آنیسا
1 سال قبل

چ عجب دارم درست میبنم ب خدا
صیغه استادو و پروژه و ….
🤤

دسته‌ها

15
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x