پارت9
(بعداز خوردن شام …. همه خسته کوفته رفتیم بخوابیم همینکه وارد اتاق شدم ارسینم وارد شد….)
_تو که باید اتاق پسرا باشی
آرسین:میگم خانومم …الان دوست دختر دوست پسریم،حالا یه شب باهم میخوابیم……ببین اهورا روژین چه عاشقان…
_اخه دخترا کجا بخوابن
آرسین:اتاق پسرا
_ها
(توجه ای بهم نکرد … دست سمت راستشو زیر پام گذاشت، دست سمت چپشم زیر گردنم…… بلندم کرد که هیننننن کشیده و بلندی گفتم….. روی تختم گذاشت چراغارو خاموش کردو کنارم دراز کشید ….. سرمو روی بازوش گزاشت اون دست دیگشم روی باسنم گذاشت…. تند فشارم داد….)
_نکن آرسین….
(جوابی نداد ….. سرشو توی گردنم برد….. معلوم بود خوابیده چون نفس های منظمو بلندی میکشید ….. دستمو توی موهاش بردمو ….تاریکی مطلق)
(از زبان کیان)
شیلا:ببین این گورخرای عاشق چه جوری حسو حالمون داغون کردن……آخخخ برم جرشون بدم
باران:جووون چجوری
_اون چیزشو که شیلا مئنثه نداره رو تو پشت یا جلوشون میکنه
باران:منحرفففففف
شیلا:چطوره من تو کونت کنم برات تجربشه آقا کیان
آرمین:دست بوستون میشیم
(هرسه تاشون قهقه کشیدن….)
شیلا:آرمین بپر بالا لامپو خاموش کن
(آرمین لامپو خاموش کردو اومد سر جاش که روی زمین بود….منو آرمین روی زمین خوابیده بودیم …. بارانو شیلا هم روی تخت …… معلوم بود دخترا خوابیدن چون قفسه سینشون بالا پایین میشد …. آرمین روی صورت شیلا زوم کرده بود و با برق خاسی که حتی تو تاریکیم معلوم بود نگاه میکرد ….. فک کنم برق عشق بود چون آرمین طاقت نیاورد پاشودو کنار شیلا روی تخت دراز کشید سر شیلارو روی بازوش گزاشتو تند شیلا رو بخودش فشار داد کنار گوشش با صدای کمی بلندی پچ زد …)
آرمین:نمیدونم شاید دارم عاشقت میشم…شایدم شدم…چرا هربار میبینمت طاقتمو از دست میدم؟!….چرا هر بار میخوام اغوشت کنمو بهت بگم دوست دارم؟!…. چرا اینطوری دلبری میکنی که توی لای لای قلبم نفوذ کردی…… شیلارو بیشتر به خودش فشوردو …. چشماشو بست…..با این حرفایه آرمین یاد پروا افتادم…..واقعا عاشقش بودم اگه عاشقش بودم چرا این حسارو بهش نداشتم….. باران افتاد تو ذهنم، وقتی کنارمه قلبم انگار میگیره نفسم نمیاد این نشانه عشقه؟!….. ن باو عشق چی ، آش چی،کشک چی،پشم چی،……….)
(از زبان اسرا)
(با خیسی و درد گردنم از خواب پاشدم….آرسین داشت گردنمو میمکید نگاهی به چشمای بازم کرد…)
ارسین:بیدار شدی ؟!
(چشمامو مالیدمو … سرمو تکون دادم……انگشتشو روی لبم کشید…)
آرسین:خوابم نمیاد….
_پ چیکار کنیم
(نگاه شیطونی بهم کردو سرشو نزدیک لبم اوردو پچ زد….:)
آرسین:عشق بازی
(از جام پریدمو مس چوب نشستم….)
_مگه دکتر بازیه؟!عه پسریه پورویه سه نقطه….
آرسین:عع خانومم مگه میخوام عملیات انجام بدم
_خیلی منحرفییی
(رو بروم نشست…پاهاشو باز کردو قفل بدنم کرد دستاشم برد پشتم و توهمشون قفل کرد ….. سرشو نزدیک صورتم اوورد …..لبایه تحریک کنندش روی لبای گرمم نشست ….. دستاشو روی پشتم تکون میداد منم به موهای لخت سیاهش چنگ میزدم اینقد با عطش میبوسیدیم که نمیخواستیم از هم جداشیم ……نفسمون کم اومد از هم جدا شدیم …..آرسین یه بوس کوچیک رو لبام چیدو منو به خودش چسپوند….)
_آرسین عع خفه شدم
(روی سرمو بوسیدو ازم جدا شد …. دراز کشیدو به دستاش اشاره کرد به معنی سرتو روی بازوم بزار ….سرمو روی بازوش گذاشتم….تند به خودش فشارم داد….انگار هر بار میخواست با هم یکی شیم ….البته این کارش نبود-_-)
(از زبان شیلا)
(نور مستقیما داشت به چشمام میخورد….عه تو روح بالشتم چرا مس سنگ سفت بود شب که نرم بود …. سرمو که بلند کردم چشمای باز ارمینو دیدم مس فنر از جام بلند شدم نگاهی بهش کردم که روی تخت نشست…)
_هوم …ها چرا پیش من خوابیدی الدنگ
آرمین:دلم خواست
_دلت غلط کرده بی خاصیت …
آرمین:پس دلمم غلط کرده عاشقت شده
(مغزم به طور کامل هنگ کرد … قفل شد،تا الان هزار بار این حرف بهم زده شده ولی آرمین یه طور خاص گفت یه طوری که دلم ضعف رفت یه طوریکه میخوام بگیرمش بوس مالش کنم…. یه بوس روی گونش کاشتم که مس برق گرفتها پاشدمو به سمت سرویس رفتم میخواستم در سرویسو ببندم که آرمین پاشو لایه ی در گذاشتو وارد شد…درو بستو منو به در چسپوند…)
آرمین:خودت حال کردی … نباید یه حالم به من بدی..هوم؟!
(چشام از حدقه دراومد … حال چی..کشک چی…. با کاری که کرد قلبم تند تند شروع به تپش کرد …. دستاشو روی نقطه نقطه بدنم حرکت میدادو لبامو میمکید…..به نفس نفس افتادم ازم جدا شد یه بوس روی گونم کاشت:…)
آرمین:اخیش سیر شدم… البته ازین لبا هنوز سیر نشدم
(یه لبخند روی لبام نشست که دستاشو قاب صورتم کرد…)
آرمین:تو چرا اینقد دلبری هوممممم؟!
(سرمو از خجالت پایین انداختم این تازه ترین حس من بود..آغوشم کردو گفت…:)
آرمین:فدای خجالت کشیدناتم مغرور من……
ممنون ، خوشحالم که خوشتون اومده🌺
عاشق شخصیت اسرا شدم 😍😍