2 دیدگاه

رمان پروژه عشق پارت نه

5
(1)

پارت9

(بعداز خوردن شام …. همه خسته کوفته رفتیم بخوابیم همینکه وارد اتاق شدم ارسینم وارد شد….)

_تو که باید اتاق پسرا باشی

آرسین:میگم خانومم …الان دوست دختر دوست پسریم،حالا یه شب باهم می‌خوابیم……ببین اهورا روژین چه عاشقان…

_اخه دخترا کجا بخوابن

آرسین:اتاق پسرا

_ها

(توجه ای بهم نکرد … دست سمت راستشو زیر پام گذاشت، دست سمت چپشم زیر گردنم…… بلندم کرد که هیننننن کشیده و بلندی گفتم….. روی تختم گذاشت چراغارو خاموش کردو کنارم دراز کشید ….. سرمو روی بازوش گزاشت اون دست دیگشم روی باسنم گذاشت…. تند فشارم داد….)

_نکن آرسین….

(جوابی نداد ….. سرشو توی گردنم برد….. معلوم بود خوابیده چون نفس های منظمو بلندی میکشید ….. دستمو توی موهاش بردمو ….تاریکی مطلق)

(از زبان کیان)

شیلا:ببین این گورخرای عاشق چه جوری حسو حالمون داغون کردن……آخخخ برم جرشون بدم

باران:جووون چجوری

_اون چیزشو که شیلا مئنثه نداره رو تو پشت یا جلوشون میکنه

باران:منحرفففففف

شیلا:چطوره من تو کونت کنم برات تجربشه آقا کیان

آرمین:دست بوستون میشیم

(هرسه تاشون قهقه کشیدن….)

شیلا:آرمین بپر بالا لامپو خاموش کن

(آرمین لامپو خاموش کردو اومد سر جاش که روی زمین بود….منو آرمین روی زمین خوابیده بودیم …. بارانو شیلا هم روی تخت …… معلوم بود دخترا خوابیدن چون قفسه سینشون بالا پایین میشد …. آرمین روی صورت شیلا زوم کرده بود و با برق خاسی که حتی تو تاریکیم معلوم بود نگاه میکرد ….. فک کنم برق عشق بود چون آرمین طاقت نیاورد پاشودو کنار شیلا روی تخت دراز کشید سر شیلارو روی بازوش گزاشتو تند شیلا رو بخودش فشار داد کنار گوشش با صدای کمی بلندی پچ زد …)

آرمین:نمی‌دونم شاید دارم عاشقت میشم…شایدم شدم…چرا هربار می‌بینمت طاقتمو از دست میدم؟!….چرا هر بار می‌خوام اغوشت کنمو بهت بگم دوست دارم؟!…. چرا اینطوری دلبری میکنی که توی لای لای قلبم نفوذ کردی…… شیلارو بیشتر به خودش فشوردو …. چشماشو بست…..با این حرفایه آرمین یاد پروا افتادم…..واقعا عاشقش بودم اگه عاشقش بودم چرا این حسارو بهش نداشتم….. باران افتاد تو ذهنم، وقتی کنارمه قلبم انگار میگیره نفسم نمیاد این نشانه عشقه؟!….. ن باو عشق چی ، آش چی،کشک چی،پشم چی،……….)

(از زبان اسرا)

(با خیسی و درد گردنم از خواب پاشدم….آرسین داشت گردنمو میمکید نگاهی به چشمای بازم کرد…)

ارسین:بیدار شدی ؟!

(چشمامو مالیدمو … سرمو تکون دادم……انگشتشو روی لبم کشید…)

آرسین:خوابم نمیاد….

_پ چیکار کنیم

(نگاه شیطونی بهم کردو سرشو نزدیک لبم اوردو پچ زد….:)

آرسین:عشق بازی

(از جام پریدمو مس چوب نشستم….)

_مگه دکتر بازیه؟!عه پسریه پورویه سه نقطه….

آرسین:عع خانومم مگه می‌خوام عملیات انجام بدم

_خیلی منحرفییی

(رو بروم نشست…پاهاشو باز کردو قفل بدنم کرد دستاشم برد پشتم و توهمشون قفل کرد ….. سرشو نزدیک صورتم اوورد …..لبایه تحریک کنندش روی لبای گرمم نشست ….. دستاشو روی پشتم تکون میداد منم به موهای لخت سیاهش چنگ میزدم اینقد با عطش میبوسیدیم که نمیخواستیم از هم جداشیم ……نفسمون کم اومد از هم جدا شدیم …..آرسین یه بوس کوچیک رو لبام چیدو منو به خودش چسپوند….)

_آرسین عع خفه شدم

(روی سرمو بوسیدو ازم جدا شد …. دراز کشیدو به دستاش اشاره کرد به معنی سرتو روی بازوم بزار ….سرمو روی بازوش گذاشتم….تند به خودش فشارم داد….انگار هر بار میخواست با هم یکی شیم ….البته این کارش نبود-_-)

(از زبان شیلا)

(نور مستقیما داشت به چشمام میخورد….عه تو روح بالشتم چرا مس سنگ سفت بود شب که نرم بود …. سرمو که بلند کردم چشمای باز ارمینو دیدم مس فنر از جام بلند شدم نگاهی بهش کردم که روی تخت نشست…)

_هوم …ها چرا پیش من خوابیدی الدنگ

آرمین:دلم خواست

_دلت غلط کرده بی خاصیت …

آرمین:پس دلمم غلط کرده عاشقت شده

(مغزم به طور کامل هنگ کرد … قفل شد،تا الان هزار بار این حرف بهم زده شده ولی آرمین یه طور خاص گفت یه طوری که دلم ضعف رفت یه طوریکه می‌خوام بگیرمش بوس مالش کنم…. یه بوس روی گونش کاشتم که مس برق گرفتها پاشدمو به سمت سرویس رفتم میخواستم در سرویسو ببندم که آرمین پاشو لایه ی در گذاشتو وارد شد…‌درو بستو منو به در چسپوند…)

آرمین:خودت حال کردی … نباید یه حالم به من بدی..هوم؟!

(چشام از حدقه دراومد … حال چی..کشک چی…. با کاری که کرد قلبم تند تند شروع به تپش کرد …. دستاشو روی نقطه نقطه بدنم حرکت میدادو لبامو میمکید…..به نفس نفس افتادم ازم جدا شد یه بوس روی گونم کاشت:…)

آرمین:اخیش سیر شدم… البته ازین لبا هنوز سیر نشدم

(یه لبخند روی لبام نشست که دستاشو قاب صورتم کرد…)

آرمین:تو چرا اینقد دلبری هوممممم؟!

(سرمو از خجالت پایین انداختم این تازه ترین حس من بود..آغوشم کردو گفت…:)

آرمین:فدای خجالت کشیدناتم مغرور من……

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Asi
Asi
2 سال قبل

ممنون ، خوشحالم که خوشتون اومده🌺

iman ghaderi
iman ghaderi
2 سال قبل

عاشق شخصیت اسرا شدم 😍😍

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x