رمان گلادیاتور پارت 116

2
(1)

 

گندم لبخند جمع و جوری زد و شانه هایش را بالا فرستاد و سری تکان داد :

ـ خیلی نه ………… یعنی می فهمم که طرف مقابلم چی میگه اما نمی تونم جوابش و بدم .

ـ از کجا یاد گرفتی ؟ تو که پول کلاس رفتن و این چیزا نداشتی ………….. تو اون گاراژ کاووس هم که خبری از موسسه آموزش زبان ایتالیایی نبود .

ـ خونه ای که من چندین سال داخلش کار کردم مال یه زن و مرد ایتالیایی بود ………… مجبور بودم برای اینکه بتونم دستورات اونا رو انجام بدم ، ایتالیایی یاد بگیرم ………….. هر چند یاد گیری ایتالیایی اونم جایی که صاحب خونه هاش همه ایتالیایی زبانن ، کار خیلی شاقی نیست . چندین سال کار کردن تو اون خونه اگر هیچ سودی برای من نداشت ، لااقل تونستم ایتالیایی یاد بگیرم .

ـ دقیقا فهمیدی اون مرده به فرهاد چی گفت ؟

ـ گفت چند نفر رفتن انبار انتهای باغ و گشتن ، می گفت نتونستن نه اون آدم و نه اون شمعدونی ها رو پیدا کنن ……….. می گفت پشت عمارت و کامل گشتن . می گفت فقط بالا مونده .

یزدان نگاه به اخم نشسته اش از روی چشمان گندم بلند شد و در اطاق دوری زد .

ـ شمعدونی ها ؟

ـ آره .

ـ مرتیکه حروم زاده ……….. پس می خواست چیزی رو به من بفروشه که خودشم ندارتشون .

و با مکثی کوتاه از جایش بلند شد و سمت تلفن اطاقش راه افتاد و شماره جلال را گرفت …….. باید درباره این موضوع با جلال حرف می زد :

ـ بله آقا ؟

ـ همین الان بیا اطاقم .

ـ الان قربان ؟ ساعت چهار صبحه ………. می خواین بذارین برای فردا ؟

ـ تا پنج دقیقه دیگه تو اطاق هستی جلال . کار ضروری دارم .

ـ چشم قربان . اومدم .

گندم که قیافه درهم فرو رفته یزدان را دید ، از جایش بلند شد و سمت او راه افتاد و کنارش ایستاد و بازویش را گرفت و سر سمت او جلو کشید ………….. نگاه حرصی یزدان برای ثانیه ای یک جا توقف نمی کرد و مدام در حال چرخش بود .

ـ چیزی شده یزدان جون ؟ ……….. نکنه باز …………. کاری کردم ؟

یزدان نگاهش را سمت گندم کشید و با دیدن عسلی های نگران شده چشمان او ، سعی کرد کمی بیشتر به خودش و اعصابش مسلط باشد …………. نمی دانست الان باید به گندم ایستاده کنارش لبخند بزند و یا برایش قیافه ای غضبناک بگیرد .

ـ نمی دونم الان باید از دستت عصبانی باشم ، یا تو بغلم بگیرمت و ازت تشکر کنم .

گندم با قیافه ای هاج و واج به یزدان نگاه کرد ………… حتی ذره ای از حرف های او را نفهمیده بود ………….. یزدان با دیدن چشمان سر درگم شده او لبخند بی حالی زد :

ـ حالا حالا ها مونده که حرفام و بفهمی .

ـ گاهی فکر می کنم یزدان قبل ، با یزدانی که الان جلوم ایستادن دوتا آدم کاملا متفاوت هستن که فقط یک ذره شباهت ظاهری بهم دارن ………… قبلا با اینکه سنم خیلی کمتر بود ، اما حرفات و خیلی راحت تر از الان می فهمیدم .

با ضربه ای که به در خورد یزدان نگاهش به سمت در کشیده شد و گندم شالی که دور گردنش افتاده بود را بلند کرد و روی موهایش انداخت و خواست برای باز کردن در به سمت در راه بی افتد که یزدان بازوی او را گرفت و متوقفش کرد .

ـ تو نمی خواد بری ، من در و باز می کنم .

با ورود جلال به داخل اطاق و در همان ابتدا چشمانش بلافاصله بر روی گندم نشست …………… با دیدن گندم فکر کرد یزدان برای تنبیه این دختر آن هم این وقت شب او را به این اطاق کشانده .

ـ گفتید بیام بالا قربان .

یزدان سر تکان داد و به سمت کاناپه دو نفره ای که درون اطاقش قرار داشت راه افتاد .

ـ در و ببند و بیا و بشین .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 4 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Zahrapeykani
Zahrapeykani
1 سال قبل

رمانش قشنگه من بخونم؟

علوی
علوی
پاسخ به  Zahrapeykani
1 سال قبل

آره خوبه. فقط در طول داستان صبور باش.

mehr58
mehr58
1 سال قبل

عالی شد

Mahsa
Mahsa
1 سال قبل

دیدید گفتم واسه یه ایتالیایی کار میکرده یاد گرفته😂

بهار
بهار
پاسخ به  Mahsa
1 سال قبل

قشنگ‌معلومه‌اینکاره‌ای،😂😅

Mahsa
Mahsa
پاسخ به  بهار
1 سال قبل

معلم مملکتم مثلا😂انقد از این چیزا خوندم قشنگ میشینم با دانش اموزام میز گرد تشکیل میدم😂😂😂

بهار
بهار
پاسخ به  Mahsa
1 سال قبل

.

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط بهار
بهار
بهار
پاسخ به  Mahsa
1 سال قبل

.

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط بهار

دسته‌ها

8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x