رمان گلادیاتور پارت 182

5
(2)

 

 

 

 

ـ من عادت کردم ببینم همه ازم حساب می برن ……….. عادت کردم ببینم با اومدن اسم من ، همه ماستاشون و کیسه می کنن . تو این دایره ای که من زندگی و فعالیت می کنم ، همه خشم بی حد و حصر من و دیدن . من اگه نتونم قاطع و ضربتی برخورد کنم کسی دیگه از من فرمان نمی بره ………….. اما من برای هر کسی دیو دوسر باشم ……….. برای هر کسی دندون تیز کنم ………… برای هر کسی مار افعی باشم ……….. برای هر کسی عقرب زهردار باشم ، برای تو همون یزدان گذشتم ………. همونی که همیشه پشت و پناهت بوده و هست . همونی که نمی تونه ببینه یه خار تو پات بره .

 

 

 

یزدان نگاهش را از چشمان زلال گندم گرفت …………. شاید رویش نمی شد ……….. شاید پاکی چشمان گندم آزارش می داد ……….. اما نتوانست همچون ثانیه های پیش در چشمان گندم خیره بماند و حرف هایش را ادامه دهد :

 

 

 

در حالی که نگاهش را سمت دیگری چرخاند ، ادامه داد :

 

 

 

ـ درسته سیاه شدم ………… کثیف شدم ………… اما برای تو همیشه همون پشت و پناهم .

 

 

 

گندم دستش را بالا برد و دست روی گونه ته ریش دار یزدان گذاشت تا نگاه او را سمت خودش بکشد :

 

 

 

ـ یزدانی که من می شناختم آزارش به یه مورچه هم نمی رسید .

 

 

 

یزدان نگاه سمتش چرخاند و هیچ نگفت …………. آن یزدان گذشته مرده بود …………. خیلی وقت بود که مرده بود .

 

 

 

گندم با نگرفتن جوابی ، دست را پایین آورد و سوالش را تغییر داد :

 

 

 

ـ نسرین و پیدا کردی ؟

 

 

 

یزدان یک دست بالا آورد و در حالی که نگاهش را معطوف زیر چشمان او کرده بود ، با گوشه شستش سیاهی زیر چشمان او را پاک کرد .

 

 

 

ـ اینجا به هر کسی یه اطاق دادن ………….. احتمالاً به نسرینم یه اطاق دادن و اونم الان داخل یکی از همین اطاقاست .

 

 

 

ـ حتماً اونم مثل ما از دیدنمون شوکه شده ………….. میشه به محافظات بگی زودتر پیداش کنن ؟ ممکنه اونم آورده باشنش اینجا که همون بلایی که می خواستن سر من دربیارن و سر اونم در بیارن .

 

 

 

 

 

 

یزدان نگاهش را از نوک شستش که حالا اندکی سیاه شده بود گرفت و تا چشمان او بالا کشید …………. اوهم از دیدن نسرین ، آن هم در این جا و مکان بسیار متعجب بود ……….. و بودن نسرین آن هم درون این جمعِ معلوم الحال برایش جای سوال داشت .

 

 

 

اما فکرش به هیچ عنوان به سمت نظری که گندم داده بود نرفت ………… چون برخلاف گندم ، نسرین دیگر نه باکره و دست نخورده بود …………. نه دیگر چیز خاصی برای عرضه داشت .

 

 

 

ـ فکر نمی کنم نسرین برای خرید و فروش به اینجا اومده باشه .

 

 

 

گندم هم نوک شست یزدان را دید و خودش را عقب کشید تا دستمالی بردارد و وضعیت آشفته شده صورتش را اندکی سر و سامان دهد ……….. بعد از آن همه گریه و زاری و جنگیدن با آن مرد ، بهم ریختن سر و وضعش زیاد هم دور از انتظار نبود .

 

 

 

ـ از کجا می دونی ؟ هر کسی رو که برای خرید و فروش اینجا بیارن که بهش اتیکت نمیچسبونن که این آدم به فروش می رسد .

 

 

 

ـ برای خرید و فروش نیومده ، چون نسرین بر خلاف تو چیزی برای به هوس انداختن مردا نداره .

 

 

 

گندم به سمت آینه رفت و از داخل آینه نگاهی به خودش انداخت و نسرین را در ذهنش تصور کرد :

 

 

 

ـ باورم نمیشه بعد از این همه سال ، امروز نسرین و دیدم …………. دوازده سیزده سالم بود که از خونه امید فرار کردم …………. همون موقع ها هم نسرین از همه دخترای گروه قشنگ تر بود …………. همیشه بهش حسادت می کردم و دلم می خواست منم مثل اون زرنگ باشم ، خوشگل باشم ، تو چشم باشم ، بتونم نظر بقیه رو نسبت به خودم جلب کنم ……………. اما هیچ وقت نتونستم .

 

 

 

و سر به سمت یزدانی که در سکوت و خیره خیره نگاهش می کرد چرخاند و ادامه داد :

 

 

 

ـ من که خودم می دونم . نسرین همیشه از من خیلی قشنگ تر بوده و هست ……………. منم وقتی که پیش تو آوردن ، چیز قابل توجهی نداشتم .

 

 

 

یزدان به سمتش راه افتاد و پشت سرش ایستاد و دستانش را دور شکم او حلقه نمود و از داخل آینه به صورت زیبای گندم نگاه انداخت …………. او نظری برخلاف گندم داشت ……… هیچ وقت دلش نمی خواست گندم یکی شبیه نسرین شود .

 

 

 

ـ توی اون خونه امید گندمی بود که از همه دخترای اون خونه قشنگ تر بوده و هست …………. من تو اون خونه از بین اون همه آدمی که اونجا زندگی می کردن ، حال دلم با اون دختر بچه سیاه و همیشه کثیفِ چشم عسلی بهتر بود .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
c87425f0 578c 11ee 906a d94ab818b1a3 scaled

دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو…
aks darya baraye porofail 30 scaled

دانلود رمان یمنا به صورت pdf از صاحبه پور رمضانعلی 2.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     چشم‌ها دنیای عجیبی دارند، هزاران ورق را سیاه کن و هیچ… خیره شو به چشم‌هایش و تمام… حرف می‌زنند، بی‌صدا، بی‌فریاد، بی‌قلم… ولی خوانا… این خواندن هم قلب های مبتلا به هم می خواهد… من از ابتلا به تو و خواندن چشم‌هایت گذشته‌ام… حافظم تو را……
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 3.5 (6)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mahsa
Mahsa
11 ماه قبل

پارت نداریم؟؟

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x