رمان گلادیاتور پارت 203

5
(2)

 

 

 

 

اما خیلی زمان نبرد که راهرو نچندان بلند اطاق ها را پشت سر گذاشتند و بعد از طی کردن پله ها ، به سالن بزرگ با نمایی مدرن رسیدند …………. سالنی که تمام مردان و زنان درون آن حوله پوش ، با حوله هایی همچون حوله در تن یزدان ، رفت و آمد می کردند . سالنی که انگار منتهی می شد به استخر سربازی که پیش رویشان قرار داشت .

 

 

 

انگار میان این جمع ،تنها او بود که بجای حوله ، لباسی به تن کرده بود .

 

 

 

وارد محیط سر بازی که استخر مستطیل شکل بزرگ زلالی درون آن قرار داشت ، شدند . اینجا پشت بام خانه واقع می شد ، اما پشت بامی که با مهندسی بی نظیر و محیط سرسبزی که درست کرده بودند آن را به محیطی تفریحی با صفایی بدل نموده بودند .

 

 

 

اما خیلی طول نکشید که چشمان گندم از دیدن زنانی که یکی یکی حوله های در تنشان را در می آوردند و با همان مایو های دو تیکه ای که هیچ فرقی با لباس های زیر زنانه نداشت ، پشت میزهای صبحانه می نشستند ، گرد شد .

 

 

 

چیزی که پیش رویش می دید ، چیزی از فیلم های سوپری که دختران ، پنهانی در خانه کیومرث می دیدند نداشت .

 

 

 

چشمان گندم بی اختیار روی تن و بدن زنانی که بدن ها برهنه و خوش آب و رنگشان را با کرم های مخصوص برق انداخته بودند و پوست تنشان زیر نور خورشید براق و درخشان به نظر می رسید ، می چرخید .

 

 

 

آنقدر محو و مات تصویر عجیب غریب پیش رویش شده بود که اگر چاله ای هم در سر راهش سبز می شد ، بی شک او با سر به درون آن می افتاد .

 

 

 

یزدان دستش را گرفت و او را به سمت یکی از میزهای چهار نفره ای فرفورژه سفید رنگی که دور تا دور استخر با نظم خاصی چیده شده بود ، کشاند و صندلی ای را برای او عقب کشید .

 

 

 

 

 

حوله در تنش را درآورد و روی پشتی صندلی اش آویزان کرد و خودش هم صندلی مقابل گندم را برای نشستن عقب کشید .

 

 

 

گندم نگاه معذب شده اش را سمت میز کشید و روی وسایل صبحانه ای که پیش رویش قرار گرفته بود ، چرخاند …….. انگار همه افراد در این عمارت به همراه پارتنرهایشان به این مهمانی عجیب و غریب صبحگاهی آمده بودند .

 

 

 

ـ برات چایی بریزم یا شیر می خوری ؟

 

 

 

گندم نمی دانست نگاهش را در کدام سمت و سویی قرار دهد . گاهی نگاهش بدون آنکه هیچ اختیاری در کنترل آن داشته باشد روی زنان و مردان برهنه ای که دور تا دور استخر پشت میزهایشان نشسته بودند می چرخید و ثانیه ای بعد با حس داغی نامطبوعی که در جانش می نشست ، نگاه معذب شده اش را می گرفت و به روی وسایل روی میز می انداخت .

 

 

 

ـ چایی می خورم .

 

 

 

یزدان زیر چشمی و نامحسوس نگاهی به گندم انداخت و دست به سمت قوری روی میز برد و ابتدا فنجان مقابل گندم را پر از چای کرد و بعد فنجان خودش را .

 

 

 

یکی از خدمه ها با تیپ و ظاهری همچون دیگر زنان حاضر در این پارتی ، با مایویی دو تیکه سر میزشان حاضر شد .

 

 

 

ـ کم و کسری هست ؟ یا چیزی احتیاج دارید که من براتون آماده کنم ؟

 

 

 

یزدان بدون آنکه نگاهش را سمت زن بکشد ، فنجان چایش را بالا برد و تنها قلپ کوچکی از آن را بالا رفت و در همان حال جواب او را داد :

 

 

 

ـ نه چیزی احتیاج نداریم .

 

 

 

با رفتن زن ، یزدان اینبار با نگاهی محسوس تر گندم را زیر نظر گرفت ………….. می دانست دیدن این صحنه ها برای گندم نه عادی است و نه حتی قابل هضم .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
f.z
f.z
11 ماه قبل

بی احترامی تا چه حد خداوکیلی نویسنده بچس سواد نداره زیاد بنویسه دست درد می گیره مشکل چیه

مگه ما زمانمونو از سر راه اوردیم
چقدر نویسنده تباهه

P:z
P:z
11 ماه قبل

ای کاش بتونم درک کنم که چرا نویسنده انقد کش میده این رمانو!!!
واقعا نیازه انقد با جزئیات بگه؟
باشه بابا بخدا فهمیدیم اون مهمونی که اینا رفتن چه جور مهمونیه😬
خیلی وقته نخونده بودمش الان دیدم چند تا پارت نخونده دارم خوندم
ولی بازم کم بود.هعی

black girl
black girl
11 ماه قبل

فازتون آخه این مهمونیا رو موقع صبحونه میگیرن ابلها:/

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x