رمان گلادیاتور پارت 36

5
(1)

 

 

ابروان یزدان با تمسخر آشکاری بالا رفت :

ـ جدیدا تو کار خرید و فروش دختر زدی ؟

ـ کار اصلیم که نیست ………… یه آب باریکه است که گاهی ازش یه پولی به جیب می زنم ………. یعنی جنس مرغوب به دستم برسه ، خرید و فروش می کنم ………. شما هم که خودتون بهتر از من در جریانید که پیدا کردن یه جنس مرغوب تا چه حد سخته ……….. اما وقتی بخت باهات یار باشه و یه جنس تاپ به تورت بخوره ، می تونی کلی از قبلش سود در بیاری ……………. از شما چه پنهون که این دختری که پیشکشتون می کنم جواهر تمام دخترائیه که تا حالا زیر دستم اومده .

ـ می دونی که من دختر خرید و فروش نمی کنم .

ـ می دونم قربان ……. منم نگفتم که قصد فروشش و به شما دارم ……….. این فقط یه هدیه بابت رفع تمام کدورت های بین من و شماست .

ـ من با هیچ دختری بدون اینکه ازش آزمایش و چکاپ سلامتی بگیرم ، هم پیاله نمی شم ……….. مطمئن باش اگه قرار بود من با هر ننه قمری که از راه می رسه بخوابم ، تا الان هزار تا بیماری گرفته بودم .

ـ نه نه قربان …….. من که گفتم ، این دختره .

ـ دختر ؟ نکنه دزدیدیش ؟

ـ نه یزدان خان ………. دخترای دزدی به هیچ عنوان تو ایران خرید و فروش نمیشن ……….. همه مستقیما قاچاقی فرستاده میشن اون ور که بدون سر خر خرید و فروش بشن ………. این و من تو همین ایران خریدم ، یعنی بی سر و صاحاب بوده که تو ایران فروخته شده وگرنه قاعدتا اینم باید می رفت اون ور……….. اما من این و سه چهار هفته پیش خریدم ، اونم با یه قیمت خیلی بالا .

یزدان متفکرانه با لبخند باریکی بر کنج لبش ، سری برای ارژنگ تکان داد :

ـ خیله خب ………. قبوله .

ـ می دونم هر چند وقت یکبار پارتنرهاتون و عوض می کنید ، امیدوارم مدتی که با این دختر سپری می کنید ، جزو لذت بخش ترین زمان هاتون باشه ……….. فقط با اجازتون من به این نوچه هاتون دستور دادم دختره رو فعلا تو یه اطاقی نگه دارن و برای شب آمادش کنن بفرستن پیش شما .

ـ باشه ……. موردی نیست .

ـ پس من از حضورتون مرخص میشم .

ـ به سلامت .

با خروج ارژنگ به همراه بادیگاردهای قول تشنش ، یزدان از روی مبل بلند شد و موبایلش را از جیب شلوارش درآورد و شماره ای که مد نظرش بود را پیدا کرد …………. نمی توانست منتظر بماند تا جلال برای او اطلاعاتی دست و پا کند . الان بدست آوردن اطلاعات از اسم و رسم آدمی که خشایار نام داشت از هر چیزی ، حتی آن دختری که ارژنگ به او پیشکش کرده بود هم مهم تر بود .

به سمت اطاق کارش راه افتاده بود که تماس برقرار شد و فرد پشت خط جواب داد :

ـ سلام یزدان خان .

ـ سلام مهرداد ، می خوام به طور نامحسوس ته و توی چیزی رو تا یک ساعت دیگه برام در بیاری .

ـ شما فقط امر بفرما یزدان خان .

ـ تو دار و دسته کتی ، فرهاد ، ارژنگ ……. ببین کسی به اسم خشایار ، یا با نام مستعار خشایار که خرید و فروش اعضا بدن هم بکنه وجود داره یا نه .

ـ چیزی شده قربان ؟

ـ کاری که بهت گفتم و انجام بده .

ـ بله چشم .

ـ دیگه تاکید نکنم مهرداد ، نمی خوام کسی بویی ببره که دنبال چنین آدمی می گردم .

ـ حله قربان ، خیالتون راحت .

گوشی را پایین آورد و خودش را پشت میز انداخت و دفتر حساب کتاب چهار کانتینر باری که از ترکیه برای او رسیده بود را باز کرد ………… از وقتی راس این هرم قدرت قرار گرفت و شد جانشین تورج ، تمام حساب کتاب ها را خودش به دست گرفت ………… به هیچ کس به اندازه خودش اطمینان نداشت . حساب کتاب های خانه کاووس در قبال حساب کتاب های میلیاردی اینجا ، چیزی مثل تقابل قطره ای آب در قبال اقیانوس بود …………… به همان نسبت دقت و زمان بیشتری هم می طلبید .

با به صدا در آمدن صدای در ، بفرماییدی گفت و منتظر ورود فرد پشت در شد :

حمیرا با سینی میوه و شیرینی و آبمیوه داخل شد و طبق وظیفه همیشگی اش ، همه را گوشه میز برایش چید .

ـ ممنون ……….. سوگند اومد یا هنوز خبری ازش نیست ؟

ـ نه آقا اومده ، احتمالا الان هم رفته اطاقتون ………… انتظار نداشت شما به این زودی از سفر برگردید ، الان که بهش گفتم آقا از دیروز منتظرته ، رنگ از رخش پریده .

یزدان پوزخندی بر لب آورد …………. سوگند خودش با دستان خودش تاریخ انقضایش را چندین روز جلوتر انداخته بود ……….. یزدان کسی نبود که به این راحتی به کسی اجازه دهد که به او رو دستی بزند .

ـ خیله خب ……….. می تونید برید .

_♡_♡_♡_

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mobin
Mobin
1 سال قبل

اون دختری که ارژنگ گفت کسی نیییست جززززز گنددددمممم

آتاناز
آتاناز
1 سال قبل

دیجی این میگه که عوض شده کجای کاری یزدان مثلاً االلانن دیگه مثل ارسلان پدر سگ شده😂

Mmmm
Mmmm
پاسخ به  آتاناز
1 سال قبل

🤣🤣

سپیده
سپیده
1 سال قبل

رمان خوبیه ولی کم

Hadis
Hadis
1 سال قبل

رمان خیلی جاذابه خداکنه دیگه مثه رمان گلاویژ چرتو مسخره نشه هیف این رمان واقن
مرسی از نویسندش♡

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Hadis
دیجی تلما😜
دیجی تلما😜
1 سال قبل

ی چیزی
سوگند برای همون کارای خاکبرسریشه ؟
بعدم مگع یزدان آدم خوبی نبود ک چشم و دل سیر بود و فلان و بهمان پس چرا گفت هر دختری ک بخواد با من باشه باید آزمایش و .. بده ؟
هرکی میدونه ب من میگه لطفا ؟؟

آتاناز
آتاناز
پاسخ به  دیجی تلما😜
1 سال قبل

بالا جوابتو دادم

Maryam
Maryam
1 سال قبل

عالیه ولی کم😐

آنیسا
آنیسا
1 سال قبل

خیلی خوب شد تا فردا انتظار

آتاناز
آتاناز
1 سال قبل

خخددااییااا 😭😭
به خدا می‌دونم سخته ولی تو دیگه مثل نویسنده رمان دلارای نشو ازت خواهش میکنم

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط آتاناز

دسته‌ها

10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x