گندم نگاه به بازوی سیاه شده اش انداخت ………. انگار درد بازویش رفته رفته بیشتر و بیشتر می شد .
ـ صدای داد ضعیف یکی رو شنیدم …….. مطمئنم یکی کمک می خواست ………. اما اون مرتیکه احمق اومد من و سفت چسبید و این بلا رو سرم درآورد .
ابروان یزدان بیشتر از قبل در هم گره خورد ………. گندم صدای داد و فریادهای خشایار را شنیده بود ؟ مگه زمانی که آدم هایش در حال مشت و مال دادن خشایار بودند ، در انباری باز بوده که صدا بخواهد بالا هم برود ؟؟؟
نگاهش را گوشه ای از تخت معطوف کرد ……… الان که فکرش را می کرد ، او وقتی در انباری بود ، صدای جیغ و دادهای گندم را به وضوح شنیده بود …….. حتی وقتی با قدمهایی شتاب دار از پله ها بالا رفت ، او کسی نبود که در انباری را باز کرده بود ……… و این یعنی در انباری چهار طاق باز بوده .
عصبی از این بی احتیاطی نگهبانی که در انباری را باز گذاشته بود ، پلک هایش را بست و دندان هایش را روی هم فشرد و گندم توانست بیرون زدن استخوان های فکش را از آن فاصله نزدیک ببیند .
در انباری یک در آهنی معمولی نبود ……….. از بیرون ، یک در آهنی ساده به نظر می رسید ، اما از داخل ، یک در عایق صوتی با درصد امنیت بالا بود که تورج در زمان زنده بودنش آن را از هلند سفارش داده بود .
گندم سر به صورت یزدان نزدیک کرد و نگاهی به پلک های بسته او انداخت ……… فهمیدن اینکه یک چیزی این وسط درست نیست ، کار سختی نبود .
ـ مشکلی پیش اومده ؟ تو هم صدای اون مرد و شنیدی ؟ مگنه ؟ اتفاقی افتاده ؟
یزدان پلک گشود و بدون آنکه نگاهی به صورت نزدیک شده او و یا چشمان شفاف و عسلی رنگ او نگاهی بی اندازد ، سر تکان داد .
ـ آره منم شنیدم …….. بچه ها وقتی که بچه ها تمرینات رزمی با هم انجام میدن بعضی وقت ها صدای داد و فریاداشون این مدلی بلند میشه ……… چیز خاصی نبود .
و ذهنش به یک آن به انباری پشت عمارت و خشایاری که با دست و پای بسته و صورت خونی منتظر اطاق عملی بود که او دقایق پیش دستور فراهم کردنش را صادر کرده بود ، کشیده شد .
گندم که انگار حرف یزدان را باور کرده باشد ، گردن عقب کشید و سری تکان داد ……….. یزدان نگاهی به لباس در تن او انداخت .
همه رمانها هم پسره پولداره دختره گداگشنه زیبای افلاطونی که یارو عاشقش میشه…یکم عنوان رمان های که میزارین رو عوض کنیدبدنیست مرسی
ای بابا خیلی کوتاه شده دیگه
کل پارت:
چشمان عسلی گندم
موهای روشن ابریشمی گندم
دستان ظریف گندم
زیبایی گندم
چشمان درشت گندم و مژه های فر وبلند گندم
پوست حساس و سفید گندم😂
فهمیدید گندم خیلی خوشگله یا بیشتر بگه ؟؟😂
نه نه تا نگه اصلا گندم رو دست آنجلینا جولی زده☹️😶ادم رو خسته میکنه کل پارتا همینه بخدا
ن قوربون دستش کاملا متوجه شدم ک ما سیاه سوخته ایم گندم روشن خوشگل ما موهامون سیم تلفن اون ابریشم اصلا ما از دم زشت اون خوشگل😐
عا واقعا اصن اونا سیندرلا ما زن شرک 😂😂😂
اِ زن شرک خوشگل بود که من دوستش داشتم😂😂
منظورش با وقتیه ک غول میشد😂😂😂😂😅
ن فهمیدیم😂
😂😂
سپیده ،ندا رفت 🙂
😪
یعنی همه خوشگلیهارو خدابه گندم داده یابه گلاویژ یابه دلارای ماهم که همه سیاه سوخته بی ریخت دماغ گنده چشم ژاپنی کجلیم خیییلاص😐😐
خدای این رمان های که میزاری قشنگه ولی چرا همشون یه وجه مشترک دارن اونم اینکه مرده رمان قدبلندو عضلانی وچش ابروسیاهه که راحت عاشق نمیشه امادرعوض دختره پوست کاغذی چشم رنگی خوش استایل که زود عاشق میشن مثل دلی یاگلاویژ اینم گندم که هیچی نشده داره عاشق فرشته مرگ میشه
نه دیگه در هم باز مونده بود.
سیستم یزدان نشتی داره. یا جاسوس، یا کسی که خودش رو بیشتر از یزدان وارث تورج میدونه.