رمان گلادیاتور پارت 81

1
(1)

 

گندم به دستگاه بزرگ میان اطاق و آن تخت آهنین زیرش نگاه کرد .

ـ اسمت چیه عزیزم ؟

ـ گندم .

ـ چه اسم خاص و جالبی ….. از بستگان آقای فروزشی ؟ ……… یعنی مثلا خواهری ……….. یا دختر خاله ای ، دختر عمه ای ، یا چیزی شبیه اینا .

گندم نگاهی به زن انداخت …….. انقدر خنگ و نابلد نبود که نفهمد این زن سانتی مانتال زیادی در نخ یزدان فرو رفته …… این همه کنجکاوی فقط در یک صورت قابل توجیه بود ، آن هم وقتی که یزدان و نسبت های دختران اطرافش ، برای این زن از اهمیت بالایی برخوردار باشد .

گندم باز هم نگاهش را به دستگاه بزرگ مقابلش چرخاند ………….. ماند بود که چه بگوید . حتی یزدان هم از جواب دادن به این سوال طفره رفته بود .

ـ خب ……… یه جورایی دوستش محسوب میشم .

ابروان زن بالا رفت و با دقت بیشتری گندم را برانداز نمود .

ـ رو به پهلو ، مقابل این دستگاه به ایست و به هیچ عنوان تا من چیزی نگفتم تکون نخور .

ـ باشه .

زن بعد از قرار دادن صفحه در دستگاه و تنظیم آن مقابل بازوی گندم ، از اطاق خارج شد و نگاهی به یزدان انداخت .

ـ می خوام از دستش عکس بگیرم ……. می تونید شماها هم بیاین اینجا و ببینیند .

یزدان نگاه موشکافانه ای به زن انداخت و سری برای او تکان داد و پشت سرش راه افتاد و وارد اطاقک کوچکی شد و پشت سرش ، مقابل کامپیوتر قرار گرفت و به صفحه مانیتور مقابلش نگاه کرد .

ـ دستش شکسته ؟

زن نگاهش را روی صفحه سیاه و خاکستری مقابلش چرخاند .

ـ نه . همونجور که گفتم ، مو برداشته . اما چیز زیاد خاصی هم نیست .

یزدان باز هم سری به نشانه تایید تکان داد و بدون آنکه نگاهش را از مانیتور مقابلش بگیرد ، تعمدانه قدم دیگری جلو گذاشت و تنش را به شانه های زن چسباند ……….. احتیاجی نبود تا نگاهش را از مونیتور مقابلش بگیرد و روی زن بی اندازد تا واکنش او را ببیند . او شبیه گرگ هایی شده بود که می توانستند در آن واحد چند جا را زیر نظر بگیرند و موقعیت را بسنجند .

ـ حالا باید چی کرد ؟ زود خوب میشه ؟

زن چشمانش بدون آنکه سرش را سمت یزدان بچرخاند ، به پاها و کفش های واکس خورده یزدان که از کنار صندلی اش مشخص بود افتاد .

قلبش از این تماس مغرضانه یزدان ، هیجان زده شده بود و ضربانش تساعدی بالا و بالاتر می رفت ………… خوب می دانست یزدان بی قصد و غرض اینگونه به او نچسبیده و مطمئنا هدفی پشتش خوابیده .

ـ آره معمولا بازو زود خوب میشه . فقط تا چند روز با دست چپش کاری انجام نده و حدالمقدور گرم نگهش داره …….. تا ده روز الی دو هفته دیگه هم درد دستش کم کم می افته و از بین میره …….. براش یه پماد هم می نویسم که به صورت موضعی استفاده کنه .

ـ خوبه .

زن بدون آنکه تکانی به خودش بدهد منتظر حرکت بعدی یزدان ماند . یزدان اینبار تنش را بیشتر به تن او فشرد و زن حس کرد حتی یک دست یزدان به طور غیر مستقیم تنش را به بازی گرفته :

ـ گفتی اسمت چی بود ؟

ـ من تا حالا اسمم و به شما نگفتم .

یزدان نگاهش را از مانیتور گرفت و سمت او کشاند :

ـ خب الان می تونی بگی .

ـ میترا .

ـ چند سالته ؟

ـ چطور ؟

یزدان همراه با مکثی عقب نشینی نمود و تنش را از تن میترا جدا کرد و از اطاقک بیرون زد ………. عادت نداشت که سوالی بپرسد و سوالش با سوال دیگری پاسخ داده شود ……….. و از سمت دیگر از زنانی که جز کلاس گذاشتن و قیافه گرفتن کار دیگری بلند نبودند هم بدش می آمد .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 4 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
اشتراک در
اطلاع از
guest

7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Shyli
Shyli
1 سال قبل

ووف چر همچی غلطی کرد؟
الن میخواس بیاد اینو بگیره چون سوالشو با سوال ج داد منتفی شد؟ بیا خاک تو سرت میترا کیس ب این مناسبی رو پر دادی خو ب جا سوال پرسیدن سواله این گرگه وحشیه زخم خورده ی شیره غران رو ج میدادی

Tamana
1 سال قبل

این حرکت یزدان یعنی چی؟😐🤨🤨🤨🤔🤔🤔

mehr58
mehr58
1 سال قبل

ای یزدان شیطوووون

Rom Rom
Rom Rom
1 سال قبل

یا خدا
یه ۱۰ و۱۵ پارت هم باید شاهد لاس زدن یزدان و شوت بازی گندم باشیم 😐

Nahar
Nahar
1 سال قبل

حس میکنم دارم مستند حیوانات میبینم😐😐
بابا لاساسینو ک گنگش انقدر بالاس و این یزدان انگشت کوچیکش هم نمیشه انقدر ب خودش نمیگه گرگ ک این یزدان ب خودش میگه😐

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Nahar
ارزو
پاسخ به  Nahar
1 سال قبل

خود شخص شخیص حق😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂❤❤❤❤❤❤

paeez
paeez
پاسخ به  Nahar
1 سال قبل

خیلی حق بود😂
لاساسینو فقط میگه من خوده مرگم 😂

دسته‌ها

7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x