رمان گلادیاتور پارت 83

1
(1)

 

میترا هیچ نگفت و تنها نگاهش نمود .

ـ چه آزمایشی ؟

ـ آزمایش تشخیص بیماری های مقاربتی و مهمتر از همه هپاتیت و اچ آی وی .

ـ هیچ احتیاجی به آزمایش نیست ……. من همین الانشم می تونم بهت بگم که سالمِ سالمم ………… من آدمی نیستم که هر دقیقه با یکی بوده باشم .

ـ پس با مقوله آزمایش مشکل داری .

ـ نه به هیچ عنوان .

ـ پس موردی نداره اگه یک سری آزمایشات و انجام بدی .

ـ نه معلومه که هیچ مشکلی ندارم ……… قانون دیگه ای هم هست ؟

ـ فعلا این آزمایشات و انجام بده ، بقیه قوانین بمونه برای وقتی که جواب آزمایشاتت به دستم رسید .

میترا نگاهش را با اندکی عشوه و طنازی زنانه و سیاستمندانه در چشمان یزدان رقصاند و لبش را با زبانش مرطوب نمود .

ـ حالا ، می تونم شماره موبایلت و داشته باشم ؟

نگاه یزدان ابتدا به سمت و سوی لبان رنگ شده میترا کشیده شد و ثانیه ای بعد با پوزخندی محسوسانه ، در حالی که یک دستش را در جیب شلوارش فرو می کرد ، نگاهش بالا آمد و در چشمان میترا نشست …………. هیچ تمایلی برای قدم جلو گذاشتن و بوسیدن زن مقابلش نداشت …………. حتی اگر برای بوسیدن او ذره ای وسوسه می شد ، با وجود گندم در اطاق سی تی اسکن ، به هیچ عنوان قدمی برای این کار جلو نمی گذاشت .

گندمش میان لجنزار بزرگ شده بود ، اما می دانست پاک بار آمده و با دنیای سیاه و تباه شده او بُر نخورده …….. و حالا نمی خواست کاری انجام دهد که روح سفید و دست نخورده او را با کارهایش سیاه و لکه دار شود .

ـ زوده برای داشتن شماره من .

ـ پس من چطوری می تونم باهات در ارتباط باشم ؟

ـ فعلا از طریق مدیر برنامه هام ………. آزمایش که دادی ، جوابش و اون بهت اطلاع میده ……….. اگه مشکلی نبود ، خودم می یام دنبالت .

ـ آها .

یزدان قدمی به عقب برداشت و نفس عمیقی کشید و با سر به اطاق پشت سرش اشاره کرد :

ـ کار اون دختر تموم شد یا نه .

میترا ، دستی به موهای بیرون زده از کنار شالش کشید و سری تکان داد .

ـ آره تموم شده .

یزدان بدون اینکه چیز دیگری بگوید و یا منتظر جواب دیگری از سمت او بماند ، سمت اطاق سی تی اسکن چرخید و وارد شد و در را پشت سر خودش بست .

گندم که همانطور بی حرکت کنار دستگاه ایستاده بود و منتظر دستور جدیدی از زن بود ، با صدای باز شدن در ، نگاهش سمت در کشیده شد و با دیدن یزدان لبخند بی اختیاری روی لبانش نشست .

یزدان مانتو به دست به سمت گندم راه افتاد و پشت سرش ایستاد تا کمکش کند مانتو اش را به تنش بپوشاند .

ـ آروم دستت و بالا ببر که آستین مانتوت و تو دستت کنم .

گندم نگاهش را سمت در چرخاند :

ـ نمی تونم . زنه گفت تکون نخورم .

یزدان نزدیک ترش رفت ……… آنقدر از پشت سر نزدیکش شده بود که گندم با حس گرمای تن اویی که از این فاصله بیشتر حسش می کرد ، گردنش بی هیچ اختیاری سمت او چرخید و نگاهش سمت چشمان او بالا کشیده شد .

ـ من پرسیدم ، دکترت گفت کارت تموم شده می تونی لباست و تنت کنی بیای بیرون .

گندم آرام دستش را بالا برد تا یزدان آستین مانتو اش را دستش کند ………… با خروجشان از اطاق ، چشمان گندم به پزشکش افتاد که حالا انگار صورتش براق تر از دقایق پیش به نظر می رسید .

گندم با دست سالمش بازوی ضرب دیده اش را گرفت و آرام مالشش داد :

ـ دستم شکسته ؟

میترا در حالی جواب گندم را داد که نگاه خیره اش با آن لبخند معنادار نشسته بر روی لبانش ، روی یزدانی نشست که با آن نگاه خنثی و بی تفاوت و جدی اش ، خیره خیره نگاهش می کرد .

ـ نشکسته عزیزم ، فقط یه ترک کوچیک برداشته ……….. کافیه به مدت دو سه هفته زیاد تکونش ندی و چیزی هم بلند و کوتاه نکنی ، زود خوب میشه .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 1 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 4 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
اشتراک در
اطلاع از
guest

12 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
تو رو سننه قربونت برم؟
تو رو سننه قربونت برم؟
1 سال قبل

چقد حقیر

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
1 سال قبل

کو پس پارت جدید این چه وضعشه پارتهارو میزارین پشت هم وزود زود تاجا میوفته نازمیکنید اینم مدل جدیده واقعا؟🤔🤔

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط نیلی رحیمی
Ziam314
Ziam314
1 سال قبل

چرا انقد دیردیر پارت میزارین

مهرسا
مهرسا
1 سال قبل

چرا پارت جدید نیسش؟!

mehr58
mehr58
1 سال قبل

یا خدا چه نچسبه این زن

Shyli
Shyli
1 سال قبل

هنو تو مطبن ☺☺☺☺☺
مح هنو نفمیدم رابطه ی این پدر پسریه خواهر برادریه دوس دختر دوس پسریه چیع میشع یکی منو روشن کنه؟؟

Rom Rom
Rom Rom
1 سال قبل

خدایی حتی اگ رمان جلو هم بره یزدان توبه هم کنه نمیتونم با این شخصیت لاشی ک ازش دیدم روش کراش بزنم 😑😑😑
ولی واقعا این نویسنده زاده نور؟؟؟؟
شخصیت رمان قبلی خیلییییی خوب بود 🥲لامصب خیلی مرد بود

Mahsa
Mahsa
1 سال قبل

هر چی میگذره بیشتر حالم از یزدان بهم میخوره

Nahar
Nahar
1 سال قبل

میگم مگه یزدان سلبریتیه ک مدیر برنامه داره؟؟😐 بابا انقدر ک این یزدان مدیر برنامه و نوکر خدم و حشم داره این سلبریتی ها ندارن😐💔

ی جوووریییی میییگه روح سفید و دست نخورده گندم انگااار ک ما صدتا گناه کبیره انجام دادیم😐بچه ها ابنم ب زیبایی گندم اضافه کنید روح سفید و دست نخورده گندم😂💔

🖤S_s 🖤
🖤S_s 🖤
پاسخ به  Nahar
1 سال قبل

روح سفید و دست نخورده کی بوده لامصب 😐😂😂

ارزو
1 سال قبل

من چرا اینقده از گندم بدم میاد😐😐😐💔💔💔

بی نام
بی نام
پاسخ به  ارزو
1 سال قبل

۸ایی منم و همچنین یزدان

دسته‌ها

12
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x