رمان گلاویژ پارت 117

0
(0)

 

برعکس این روزها که تا تصویر گلاویژ توی ذهنم مجسم میشد، چشم هامو باز میکردم.،، اون لحظه از شرایطم راضی بودم و دلم نمیخواست چشم هامو باز کنم!

کاش میتونستم زمان رو به عقب برگردونم! کاش میتونستم برگردم به روزهایی که عشق رو توی قلبم و زندگیم کشته بودم..

به روزهایی که باخودم عهد بسته بودم هیچ زنی رو.. عشقی رو توی زندگیم راه ندم.. ای کاش حداقل میتونستم فراموشش کنم..

یادروزهای اولی که اومده بود شرکت افتادم.. روزهایی که دشمن هم بودیم و واسه چزوندن همدیگه از هیچ کاری دریغ نمیکردیم و بدترین بلاهارو سرهم میاوردیم!

یاد روزی که روی قهوه ام نقاشی قلب کشیده بود افتادم.. یادچشم هاش که با توذوقی که بهش زدم به شدت گرد شده بود و ازشدت عصبانیت دلش میخواست تیکه تیکه ام کنه!

بی اراده لب هام به لبخند کش اومد..
_به چی فکرمیکنی که باعث لبخند قشنگ کنج لبت شده؟
باصدای عزیز رشته ی افکارم پاره شد.. ازفکر بیرون اومدم..

فورا خودمو جمع کردم و واسه پیچوندنش گفتم:
_به اینکه دست هات معجزه میکنه همه کسم!
گوشی چشمم رو باز کردم و ادامه دادم:

_عزیز میدونستی گرمی این دست هارو با دنیا عوض نمیکنم؟
خم شد گونه ام بوسه زد وگفت:
_عزیز قربونت بره..

_خدانکنه.. الهی تا روزی که زنده ام سایه ات بالاسرم باشه مهربون ترینم..
_خداشما بچه هامو واسم نگهداره.. آرامش شما آرزوی منه!

_باخنده وشیطنت گفتم:
_هنوزم صدر نشین قلبت منم دیگه مگه نه؟
لبخند مهربونی زد و گفت:

_معلومه که صدر نشین قلبمی نفسم.. تو واسه من تافته ی جدا بافته ای.. اول تو بعد صحرا وسامان!
_راستب چه خبر از سامان؟ خیلی وقته که ازش بی خبرم!

_خبرسلامتی.. اتفاقا یکی دو ساعت پیش داشتم با عمه ات حرف میزدم.. نمیدونم ازکجا شنیده بود تصادف کردی به تلفن خونه زنگ زد من جواب دادم

اولش حال تورو پرسید و بعدکه خیالش راحت شد شروع کرد به غر زدن و دلخور بود که بی خبر اومدی تهران و خونه ی من نمیای و این حرف ها..

_خب؟ بعدش چی شد؟ نفهمیدی کی بهشون خبرداده؟
_نه اونقدر غر زد که یادم رفت پرس وجو کنم..!

آخرشم قرار شد فردا بیان اینجا هم واسا عیادت تو هم من رو باخودش ببره خونشون چند روزی هم پیش اونا بمونم!
_چندروز؟ اونوقت دقیقا شامل چند روز میشه؟

_نمیدونم.. اما زیاد نمیمونم.. اصلا اونجا طاقتم نمیگیره.. نمیدونم چرا!

باحسرت آهی کشیدم و گفتم:
_دلم میخواست بهت بگم نرو اما دلمم نمیخواد عمه دلش بشکنه.. ولی قول بده زود برمیگردی باشه؟

_چشم! قول میدم.. خودمم دلم نمیاد تنهات بذارم اما دخترم دلش گرفته بود گناه داشت دلم نیومد بهش نه بگم!
_عزیز؟
_جون عزیز؟

_میشه خواهش کنم از زندگی من و اتفاق هایی که افتاده چیزی بهشون نگی‌؟
_دیونه شدی؟ کدوم دفعه حرف خونه ی کسی رو به خونه ی کسی دیگه بردم که دفعه دومم باشه؟!

_نه منظورم این بود اسمی از گلاویژ پیششون نیاری.. چون هیچکدوم از اون خانواده از رابطه ی من و گلاویژ خبر ندارن وحالا که همه چیز تموم شده

ترجیح میدم اصلا حرفی زده نشه و وانمود میکنم هیچوقت همچین کسی وارد زندگیم نشده!
_آره.. من هم تصمیم نداشتم حرفی از گلاویژ بزنم

به پروانه هم گفتم فردا که اومدن حواسش باشه و چشم وگوش ها بسته!
_ممنون.. چقدر خوبه که تورو دارم.. خداروشکر که دریایی از محبت و مهربونی مادرم شده!

_عماد؟ یه چیزی ازت بپرسم قول میدی بادلت جوابمو بدی؟
_بپرس قربونت برم..!
_نمیخوام با زبونت و طبق شرایط جواب بدیا!

_راجع به گلاویژه؟
_راجع به خودته!
_جون دلم؟ بپرس عشقم!
_هنوزم به صحرا فکرمیکنی؟ هنوزهم احساسی بهش داری؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
c87425f0 578c 11ee 906a d94ab818b1a3 scaled

دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو…
aks darya baraye porofail 30 scaled

دانلود رمان یمنا به صورت pdf از صاحبه پور رمضانعلی 3 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     چشم‌ها دنیای عجیبی دارند، هزاران ورق را سیاه کن و هیچ… خیره شو به چشم‌هایش و تمام… حرف می‌زنند، بی‌صدا، بی‌فریاد، بی‌قلم… ولی خوانا… این خواندن هم قلب های مبتلا به هم می خواهد… من از ابتلا به تو و خواندن چشم‌هایت گذشته‌ام… حافظم تو را……
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 4 (5)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…
اشتراک در
اطلاع از
guest

25 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آذرخش
آذرخش
1 سال قبل

وایی باز صحرا باز صحرا الان تقریبا دلم میخواد عزیز رو بزنم با اینکه دوستش دارم

لمیا
لمیا
1 سال قبل

بابا کی عماد وگلاویژ برگردن مثل قبل اعععع طاقت نمیارم

دلنواز
دلنواز
1 سال قبل

هی بابا هیییییی چرت شدع که میدنش به صحرا

🝐ᴘᴇɴтᴀ
🝐ᴘᴇɴтᴀ
1 سال قبل

من وقتی رفتم از همه چی زده شدم
چت
رمان
حالا یکی میشه بمن خلاصه این ده پارت رو بگه
چیشد عماد و گلاویژ آشتی کردن؟😂🙄😂

𝐒𝐚𝐛𝐚
𝐒𝐚𝐛𝐚
پاسخ به  🝐ᴘᴇɴтᴀ
1 سال قبل

این پارتا خودش خلاصس نیاز ب خلاصه کردن نیس:/

🝐ᴘᴇɴтᴀ
🝐ᴘᴇɴтᴀ
پاسخ به  𝐒𝐚𝐛𝐚
1 سال قبل

🥲🥲

سوگل
سوگل
1 سال قبل

خیلی کم بود خییییلی 😒 اصلا ارزش خوندن نداشت دو دقیقه ای تموم شد🙇

Mahsa
Mahsa
1 سال قبل

اینجوری ک تو رمان زمان داره میگذره معلومه خیلی سخته و با سختی دارن میگذرونن☹مثلا ما دو هفتس گذشته برامون و تو خونه عماد و البته اتاق عمادیم داریم مکالمات بین عزیز و عماد میخونیم و اونروز برا اونا هنوز سپری نشده خیلی سخته😐

Sarina Sadeghi
Sarina Sadeghi
1 سال قبل

سلام ببخشید من عضو جدید این سایت هستم و خوب میخوام رمان بزارم میشه راهنماییم بکنید؟ خودم هر چقدر گشتم نتونستم بفهمم چجوری بزارم

Sarina Sadeghi
Sarina Sadeghi
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

کی میتونم بزارم ؟

گز پسته ای
گز پسته ای
1 سال قبل

این داستان : دل و قلوه دادن عمادو عزیز به هم😆😆😆😐

Elham
Elham
1 سال قبل

به اینکه مقدار پارت ها هر روز داره اب می‌ره کاری ندارم ولی خدا وکیلی سدر نشین؟
😐صدر نشین درسته

༺Aref༻
1 سال قبل

خب دوستان تبریک می گم
پای صحرا هم به ماجرا باز شد

༺Aref༻
1 سال قبل

دو هفتست هنوزم یک روز نگذشته

حدیثه
حدیثه
1 سال قبل

رمان حامد و پریماه تو پرانتز نوشته بود رژ لب تو پاک کن این اسم اش بود اگه دارید رمان اش را بزارید

Mobi
Mobi
پاسخ به  حدیثه
1 سال قبل

من که میزنم با من لج نکن رو میاره که پریماه و حامد هم توشن ولی فکر کنم اسمش با من لج نکن باشه

حدیثه
حدیثه
1 سال قبل

منم غرورم عین عماد هست با این که دخترم ولی دیگه نمی خوام تا این حد غرور داشته باشم چون که عماد همه را اذیت کرد

سمانه بلوطی
سمانه بلوطی
1 سال قبل

ویییییییی

ماریا
ماریا
1 سال قبل

وای فاطمه جون میشه همه شو بزاری بخونیم دیگ کلافه شدیم

دیجی تلما😜
دیجی تلما😜
پاسخ به  ماریا
1 سال قبل

رمان آنلاینه عزیزم یعنی اینکه نویسنده هر روز ی پارت مینویسه میده ب فاطی جون تا برا ما بذاره واسه همین کلش و نداره🙂

ranosh
1 سال قبل

ایش 😑

غزال
غزال
1 سال قبل

آدمو خسته میکنین از خوندن رمان چرا اینقد کم😐😐😐

دسته‌ها

25
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x