صدای سکوت پارت هشتم

0
(0)

بعد از اینکه گوشی رو قطع کردم آلارم گوشیم به صدا

 در اومد، وقت دارو خوردنم بود.

دستم رو به سمت میز کوچولویی که کنار تختم بود

بردم و قرص هام رو توی دستم ریختم.

اروم و با احتیاط از روی تخت بلند شدم تا برم آب بخورم.

خداروشکر خونه‌ی ما پله نداشت

داشتم تو لیوان آب می‌ریختم که یکی با کلید در رو باز کرد

برگشتم و پویا رو جلوم دیدم!

اینجا چیکار میکرد.

اخم ظاهری کردم چوم هنوزم بخاطر اینکه سرم داد زده بود ازش دلخور بودم.

چهار تا قرص بود که همه رو باهم کردم توی دهنم و آب رو سر کشیدم.

پویا – همه شو با هم نخور

میخواستم جوابش رو بدم که آب پرید توی گلوم و به سرفه افتادم

پویا اومد و به پشتم زد

پویا- خاک تو سرت

احساس میکردم رفتم توی اون دنیا و برگشتم

نفسم گرفته بود، ولی با هر چی سختی بود دوباره به زندگی برگشتم..

-خاک تو سر خودت.

بدون تشکر از کنارش رد شدم

تقریبا ازش،دور بودم که صدام کرد

-هدیه

برگشتم سمتش

-جزوه های امروز

دیدم یه پوشه دستشه چطور این رو همون اول ندیدم؟

رفتم پیشش و ازش گرفتم

-برای خودت نیازی نیست بنویسی برات نوشتم.

چیییی برام نوشته؟ آخجون وای خدا دیگه نیاز نیست بنویسم.

ولی آخه پویا که از این کارا نمی‌کرد!

-به عنوان عذر خواهی قبول کن

او پس بگو الکی واسه آدم نمینویسه که

ناخواسته لبخندی زدم

-باشه

و به سمت اتاقم رفتم.

جزوه ها رو روی میز گذاشتم،بهتر بود یه سر به بابا بزنم و ببینم سوسن کجاست

چند تقه به در زدم که صدای بابا اومد

-بله

-باباجون منم میتونم بیام تو؟

-بیا دخترم

در اتاق رو باز کردم بابا داشت عینک مطالعه اش رو در می‌آورد.

-حیف که نمیتونم بیام بغلتون بابا وگرنه الان اویزونتون میشدم.

خندید

-منکه مشکلی ندارم بیام

اخم ساختگی کردم

-یعنی چی مشکل ندارم؟ شما ندارید من دارم اگر نریض بشید من چیکار کنم هوم؟

-هیچی دختر هیچ کاری نکن فقط عین خر عر بزن

-وا بابا شما ک این حرف ها رو بلد نبودید! سپهر یاد داده بهتون نه؟

خندید و جوابم رو نداد.

-سوسن کجاست؟

-رفته خونه دخترش

-چرا باید بره اونجا؟

-دخترش میخواست فرش هاش رو بشوره تنها نمیتونست

-اوف بابا، چرا نگفتید چیزی به من؟

-بیخیال دختر برو میخوام استراحت کنم

از راه دور براش بوسی فرستادم

-خوب بخوابی بابا جون

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 4 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x