6 دیدگاه

صدای سکوت پارت ۲۱

0
(0)

پویا – کجا میری؟

هدیه حتی سرش را برنگرداند

و سریع از در بیرون رفت.

وقتی سوار ماشین کاوه شد نمی‌توانست چیزی بگوید

کاوه- هدیه خوبی؟ رنگت پریده چرا؟

هدیه با نگاه های لرزان به کاوه نگاه کرد.

کاوه کمی جلوتر نگه داشت و خودش را رو به روی هدیه کرد

-پویا باهات کاری کرده؟

هدیه سرش را به نشانه نه تکان داد…

کاوه از هر نظر برای هدیه دوست خوبی بود،حتی بهتر از کوثر.

همیشه همه چیز هم را به یکدیگر می‌گفتند! اما به عنوان دوست

-بهم گفت

-چی گفت؟

-دو… دو.. دوسم دا.. داره

کاوه متعجب نشد لبخند ملیحی زد

-میدونستم آره میدونستم

با صدای بلند تری گفت

-میدونستمم لعنتی

هدیه از رفتار کاوه متعجب شد اما نای حرف زدن نداشت

کاوه با انگشتانش روی فرمان ضرب گرفت، رفتار هایش عادی نبودند البته پس از چند دقیقه با لبخندی گفت

-توعم دوسش داری

هدیه سرش را به نشانه‌ی خیر تکان داد

-نه… نه من دوسش ندارم، ینی قبلا آره ولی الان نه الان واقعا نه

یه قطره اشک از چشمان هدیه پایین آمد

-من نمیخوام

-چی نمیخوای هدیه؟

-من نمیخوام دل کسی رو بشکنم

کاوه دستمالی به هدیه داد

-هیشش آروم باش بیا بریم خوش بگذرونیم راستی سیمین تنها نیست

کاوه ماشین را روشن کرد و راه افتاد

هدیه دستمال را گرفت و اشکش را پاک کرد

-ینی چی تنها نیست؟

-مثل اینکه خانووم نامزد کرده!

-دروغ میگی!!!

کاوه تک خنده ای کرد – نه بخدا دروغم چیه الان میری هم خودشو میبینی هم شوهرشو هم برادر شوهرشو

-واو پس شلوغه

-یه چیز بگم؟

هدیه خندید – بنال

کاوه عشوه ای زنانه آمد – بی تر ادب! منو بگو میخواستم بخاطر اینکه حالت خوب شه برات گیتار بزنم

-واقعنی؟ گیتارت و آوردی؟

-آره ولی باید قول بدی توعم بخونی خب؟

-چی بخونم لعنتی

کاوه خنده ای کرد

-آهنگ مرا ببوس رو بخون

-واقعنی؟

-اره

-گفتی برادر شوهرشم هست؟

-آره

-نمیخونم پس

-ای بابا، میخوای بهش بگم پنبه بزاره تو گوشش نشنوه صداتو؟

-فکر بدیم نیستا

-خفه شو

-هوف

-چیه

-اعصابم دوباره خورد شد

کاوه لبخندی زد

-بهش فکر نکن، آسونش بگیر

……

سیمین به همراه پسر عموهایش دور آتیشی که درست کرده بودند نشسته بودند

کاوه و هدیه هم رسیدند و همه با هم سلام و احوالپرسی کردند، اما هدیه اصلا از نگاه های امین، برادر نیما یعنی برادر شوهر سیمین خوشش نیامد.

یک طور هیزگونه نگاه می‌کرد!

پس از چند دقیقه سر صحبت راجب شوهر کردن سیمین شروع شد

کاوه- حالا سیمین چقدر بی خبر ازدواج کردی،بیچاره هدیه تا بهش گفتم نزدیک بود سکته کنه

سیمین- چرا؟

هدیه – آخه کی تو رو میگیره خب

نیما – هدیه خانم بهم بر خورد ها من گرفتم فعلا

همه خندیدند_

هدیه- ببخشید

در تمام این مدت امین به هدیه خیره بود..

هدیه برای اینکه از دست این نگاه ها خلاص شود نقشه ای به سرش زد

گوشی اش را برداشت و به کاوه پیامک زد

-نقش دوست پسرم رو بازی میکنی؟

صدای پیامک گوشی کاوه بلند شد

هدیه- وای کاوه گوشیت پیام اومد

کاوه – ایرانسله

هدیه – حالا شاید نباشه

کاوه-هست میدونم

سیمین – خب حالا کاوه شاید نباشه ی نگاه بنداز

کاوه – از دست شماها

کاوه گوشی اش را برداشت و با دیدن پیامک لبخندی زد

و جوابش را نوشت – اوکیه

پیامک با صدای بلند برای گوشی هدیه آمد

سیمین و نیما با نگاهی شیطنت آمیز به هدیه و کاوه نگاه کردند هدیه برای اینکه این جو را خارج کند گفت

-میدونستید کاوه قراره گیتار بزنه؟

کاوه – و هدیه قراره بخونههه

هدیه – البته فقط جای مورد علاقه از آهنگ مورد علاقم مشکلی که نداره؟

امین – نه من که اشکالی نمی بینم

هدیه با نگاهی چندش به او نگاه کرد…

در نگاه هدیه ی بیا برو تو کو..نم بود اما به رویش نیاورد.

کاوه رفت و گیتارش را از ماشین آورد.

.

.

.

.

.

.

هدیه – توعم همکاری کن خب؟

کاوه- بهم اشاره کن

‌.

.

.

.

.

.

 

هدیه-مراببوس

کاوه-مراببوس

برای آخرین بار تو را خدا نگهدار

که می روم به سوی سرنوشت

بهار ما گذشته گذشته ها گذشته

من ام به جست وجوی سرنوشت

هدیه-در میان طوفان هم پیمان با قایق ران ها

گذشته از جان باید بگذشت از طوفان ها

به نیمهء شب ها دارم بایارم پیمان ها

که برفروزم آتش ها در کوهستان ها

کاوه-هدیه-آه آه

کاوه-شب سیه سفر کنم ز تیره ابر گذر کنم

نگه کن ای گل من سرشته غم به دامن برای من میفکن

دختر زیبا امشب بر تو مهمانم در پیش تو می مانم

تا لب بگذاری بر لب من

دختر زیبا آن برق نگاه تو اشک بی گناه تو

روشن سازد یک امشب من

هدیه_مرا ببوس

کاوه_مرا ببوس

هدیه_برای آخرین بار تو را خدا نگهدار

که می روم به سوی سرنوشت

بهار ما گذشته گذشته ها گذشته

….

هدیه با لبخندی به کاوه آهنگ را تمام کرد

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
𝕾𝖚𝖌𝖆𝖗 𝕲𝖊𝖓𝖎𝖚𝖘
𝕾𝖚𝖌𝖆𝖗 𝕲𝖊𝖓𝖎𝖚𝖘
1 سال قبل

نویسندهههههههههههه جوننننننننن؟؟

Tta
Tta
پاسخ به  Asal_m
1 سال قبل

منم میخوام رمان بنوسیم ولی یعنی نمیدونم چطور ، میشه کمی راهنمایی کنین؟ که چطور شروع کردین ایده و اسم و اینا…

𝐻𝒶𝒹𝒾𝓈𝑒𝒽
پاسخ به  Tta
1 سال قبل

سلام اول باید تو مد وان بزاری

𝕾𝖚𝖌𝖆𝖗 𝕲𝖊𝖓𝖎𝖚𝖘
𝕾𝖚𝖌𝖆𝖗 𝕲𝖊𝖓𝖎𝖚𝖘
پاسخ به  Asal_m
1 سال قبل

پارت بعدیو کی میدی؟

دسته‌ها

6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x