13 دیدگاه

مجبوری نفس بکشی، پارت اول

4.5
(2)

خلاصه رمان:

این رمان درباره دختری به نام عسل هستش که نامزدش بدون هیچ دلیلی بهش خیانت میکنه،اما اینطور نیست، نامزدش بهش خیانت نکرده فقط عسل دچار یه اشتباه شده… حالا بقیه رمان رو خودتون میخونید و می‌فهمید چرا؟ و واکنش عسل پس از فهمیدن حقایق رو می بینید.

.

.

.

.

.

از پله ها رفتم پایین تا برم به ساحل چون دیروز برای تعطیلات تابستونی اومدم بودیم شمال ویلای خاله نازنینم، خاله نازی م با شوهرش آقا سامان و دخترش ویانا و پسرش سهند، و اون یکی خاله ام خاله زهرا که شوهر فوت شده با پسرش رهام اومده بودن، متاسفانه زنداییم که اخلاقش گوهه با داییم هم بودن اما مهم نیست، دریا رو عشقه داشتم از در میرفتم بیرون که سهند پیدا شد

-عسل عسل باید ی چی بگم بهت

-چی بگی؟

-میدونستی خانواده احدیا هم میان؟

-چییی؟؟

خانوادا احدیا هه کسی که پسرشون بهم خیانت کرد، بله از این بدتر نمیشد لابد اومدن سوهان روحه من بشن اما خب من خیلی وقته اون رو فراموش کردم و دیگه حسی بهش ندارم از اونجایی که دوستای خانوادگی ما بودن و خیلی صمیمی بودیم باهاشون ازشون بهشون گفتم این مشکل بین من و پسرشون بوده و اصلا نیازی نیست بخوان رابطشونو با ما قطع کنن و خب اونا هم همین کار کردن و انگار نه انگار قبلا همچین اتفاقی افتاده، البته اینم بگم پسرشون جناب علی احدی بعد از اون اتفاق رفت ترکیه و اصلا ایران نبود.

-سهند اون پسرشونم هست؟

-مثل اینکه از ترکیه برگشته

شوکه شدم، همین بس بود که بیاد اینجا تازه یک هفته باید ببینمش،هوف

باید هرچه سریعتر یه بهونه جور کنم و از اینجا برم، اولش باید حتما برم دریا و بیام چند ساعتی رو لب ساحل بودمو آهنگ گوش میکردم، خودمو قشنگ خالی کردم، الانم دارم راه می افتم تا برم سمت ویلا، عه این ماشین جدید اینجا چیکار میکنه؟!وای نکنه اومده باشن

رفتم تو حیاط و در خونه رو زدم و از صحنه ای که دیدم خون به صورتم حجوم آورد، بله خودش بود خود نامردش وقتی یاد کار هایی که باهام کرده می افتم دلم میخواد بکشمش، اونم از دیدن من شوکه شده بود. نادیده گرفتمش و رفتم با صدای بلند به همه سلام کردم

-سلام ملت من اومدم

مامان-کجایی دختر چقدر دیر اومدی

-مامان جونم رفتم یه دل سیر دریا رو دیدم فردا عم میخوام برم تهران دیگه

مامان آروم اومد سمتم و گفت

-یعنی چی میخوای بری؟

-نمیتونم اینو تحمل کنم.

-هوف از دست تو برو پیش داداشت اونو هم در جریان بزارش

اوکی رو دادم به مامان و رفتم تو اتاق پسرا پیش سپهر داداش دوقلوی جذابم،شوخی کردم شبیه زرافه چاق میمونه اههه در زدم که سهند پسرخاله نچسب تر از داداشم در رو واز کرد

-جون بابا عسل وحشی

-ببند بابا سپهر رو بگو بیاد

-بیا داخل علی نیست

رفتم داخل و بهشون گفتم که قراره فردا برم

-فکر نمیکنی وقتی بری همه چی بدتر بشه؟

-مهم نیس سپهر بزار برم دیگه قربون قیافه زشتت بشم

سهند-عسل وحشی عزیزم بخدا اگر بزارم بری

بالشتی که دم دستم بود و پرت کردم سمت سهند و قیافه قهری به خودم گرفتم

-آخه من نمیتونم اینو تحمل کنم، من الکی ۲ سال زجر نکشیدم که الان این سالم و سرحال و شاد بیاد جلو روم باشه و باعث عذاب بیشترم بشه سپهر تو که خودت میدونی تو که دیدی اگر یه شب قرص نمیخوردم چه به حال و روزم می اومد سهند تو که دیدی عمو سامان چقدر بهم کمک کرد تا از اون لجنی که توش دست و پا میزدم اومدم بیرون بعد اونوقت این..‌

سپهر-عسل ببین ما یه چیزایی میدونیم که صلاح نیست بهت بگیم بهتره خود علی بهت بگه چی به چیه

-چیه ک ازش خبر ندارم؟؟!!

-به وقتش میفهمی الانم حرفی از رفتن نمیزنی که بدجور قاطی میکنما!

با ناراحتی حرفش رو قبول کردم و اومدم بیرون و رفتم توی آشپزخونه تا ی چیزی بخورم چون همیشه وقتی ناراحت بودم غذا میتونست حالمو جا بیاره وقتی رفتم تو آشپزخونه مامان علی، خاله نازنین داشت با علی صحبت می‌کرد و متوجه من نشدن سریع خودمو قائم کردم و به حرفاشون گوش کردم.‌‌..

-تا کی ازش پنهون میکنی؟حقشه باید بدونه

-تو همین دو سه روزه میگم بهش خودمم تحمل چشمای سردشو ندارم

-علی جان مادر همین الان برو بهش بگو

-نمیشه

سکوت بینشون پر شد، تصمیم گرفتم برم جلو

-نمیشه یا نمیخوای؟؟چیه که دارید ازم پنهون میکنید؟

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

13 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کاترین
کاترین
1 سال قبل

خواهش میکنم یکی به من کمک کنه میخام رمان بزارم نمیدونم چیکار کنم؟ 😭😭😭😭😭

Cood Girl
1 سال قبل

زرافه چاقه؟؟ 🥺😂😂

الهه
الهه
1 سال قبل

حس میکنم چرته

Mahsa
Mahsa
1 سال قبل

رمانت عالیه مرسی❤

arezo
arezo
1 سال قبل

پارت گذاری ساعت چنده

Nahar
Nahar
پاسخ به  Asal_m
1 سال قبل

عالییییعععععع♥️♥️

همین امروز داشتم فکر میکردم ک چرا رمان جدید نمیذارن😂😂

فاطمه
فاطمه
پاسخ به  Asal_m
1 سال قبل

کاش تا اخرش همینجور از مخاطبت نظر بخوایی

دسته‌ها

13
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x