رمان سکوت قلب پارت 11
– آقای سلحشور عیب نداره بشینم کنارتون؟ ابرویی بالا میاندازم. – ابنجا چیکار میکنی پیمان میشینه کنارم و میگه: – نشستم فکر کردم هاکان رو که الان نزدیک پنج ساعته همه در به در دنبالش ان رو کجا میشه پیداش کرد. دیدم یه جا هست که با تمام زیباییش، که البته نمیدونم چه جوری توی گوشت تلخ رو تحمل