منتظر این مطالب باشید!

  • رمان یک رؤیای کوتاه پارت ۴۹
  • رمان عجین
    رمان عجین پارت 118
  • رمان عجین
    رمان عجین پارت 119
  • رمان عجین
    رمان عجین پارت 120

جدیدترین رمان های کامل pdf

____ آخرین نظرات کاربران
iv>

جدیدترین پست های سایت

رمان یک رؤیای کوتاه

رمان یک رؤیای کوتاه پارت ۴۸

#پ_۲۰۶‌ ‌ ‌ پشت در خانه‌ی گلستان خانم ایستاده بودم اما برای در زدن تعلل می‌کردم، آن لحظه شرم بر تمام حس‌های دیگرم غلبه کرده بود و دستم به فشردن زنگ نمی‌رفت‌.‌‌ ‌‌ اطرافم را نگاه کردم، کوچه تاریک و خلوت بود، اما مغازه‌ی ولی خان شلوغ بود و چند

ادامه مطلب »
رمان یک رؤیای کوتاه

رمان یک رؤیای کوتاه پارت ۴۷

سلام به همه 🥲 حالتون خوبه؟امیدوارم همچین روزای رو دیگه نبینیم ، مرسی از اینکه حالمو پرسیدین…خوشحال شدم از داشتن دوستای مثل شما.   از خیابان عبور کردم و از میان بلوار گذشتم.‌ ‌ در حالی که چهار چشمی اطرافم را می‌پاییدم وارد پاساژ شدم، مغازه‌ها تک و توک باز

ادامه مطلب »
رمان عجین
رمان عجین

رمان عجین پارت 117

  کاش حداقل مقابل محمد این سوال را نمی‌پرسید. مقنعه را روی سرم مرتب کردم. -تو حموم افتادم. گردنم خورد به لبه‌ی وان! سارا پر حرص چشم غره‌ای نثار فراز کرد‌. -بشکنه اون وانِ بی‌صاحب! خودم را از تخت پایین کشیدم و آرام زمزمه کردم: -داشتیم راجع‌به هوش کارِن حرف

ادامه مطلب »
رمان غرق جنون
رمان غرق جنون

رمان غرق جنون پارت 154

  ….   _ لازم نکرده، پاشو اونور ببینم!   نیتم را فهمید که به سرعت و مقابله به مثل کنان روی دستم کوبید.   لبه ی شلوارش که از بین انگشتانم رها شد دست روی پیشانی ام گذاشت و آرام به عقب هلم داد.   _ جای این مسخره

ادامه مطلب »
رمان بگذار اندکی برایت بمیرم
رمان بگذار اندکی برایت بمیرم

رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت 157

    رستا با ذوق نگاهی به خانه درختی کرد و با دیدن برکه ای که کنار ان بود نیشش باز شد… سمت امیر چرخید که با نگاه خاصی بهش خیره بود… -امیر خیلی خوشگله…!!! امیر خندید. -به نظرت اینجا برای فانتزی هامون چطوره…؟! رستا موذیانه خندید. -اول از کجا

ادامه مطلب »
رمان عجین
رمان عجین

رمان عجین پارت 116

    فراز هوفی کرد و در را که باز مانده بود محکم بست. -گفتیم جفتِ سارا می‌شی عاقل می‌شی، از دستت در رفت شدی عین زنت دلقک. محمد از او به دل نمی‌گرفت که خندید و مرا خطاب قرار داد: -کارن پنج سالشه. بچه‌‌ام را اواخر چهارده سالگی به

ادامه مطلب »
رمان تاوان
رمان تاوان

رمان تاوان پارت 113

        به هق هق رسیده بودم که زیبا اومد از حرص اینکه دیگه جوابمو نده با زیبا دعوا کردم و خودم و لعنت فرستادم چرا اصلا به حرف کسی که اون کینه ای رو نمیشناسه گوش دادم…… چرا با سادگی فکر کردم قراره دست از سرم برداره

ادامه مطلب »
رمان جزر و مد
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 120

            بغضی که به گلوم چسبیده بود منتظر بود تا بترکه…..منم فکم رو هم فشار دادم جلوشو بگیرم……   _ریحانه خانم….عزیز مامان….نمیخوای جوابم و بدی؟!   بالاخره با زور زدن لب باز کردم   _راست میگه که خودتم خواستی من ندونم بغل گوشم بودنتونو؟!  

ادامه مطلب »
رمان غرق جنون
رمان غرق جنون

رمان غرق جنون پارت 153

  گویا اتاق های طبقه ی بالا از قبل پر شده بودند که تمنا اتاقی در همان طبقه را نشانمان داد. مقابل اتاق که رسیدیم، خجالت زده دستانش را در هم پیچانده و لب گزید. _ شرمنده بچه ها، کارا و حرفای مهرانو به دل نگیرین. ما خودمونم هنوز به

ادامه مطلب »
رمان عجین
رمان عجین

رمان عجین پارت 115

    ابرویش با شیطنت بالا پرید و ناشیانه نگاه دزدیدم. -چرا شبیه دختر بچه‌ها هی خودت و به در و دیوار می‌زنی پس؟!   صدایم را در آرام‌ترین حالتِ ممکن پایین آورم. باید تا خودم را رسوا نکرده بودم حواسم را پرت می‌کردم. -برام گوشی خریده آقا محمد. ذوق

ادامه مطلب »
رمان غرق جنون
رمان غرق جنون

رمان غرق جنون پارت 152

  بعد از گذر از جاده ای خاکی که به خاطر باران خطرناک هم شده بود، بالاخره رسیدیم. یک کلبه ی چوبی درست وسط جنگل بود. اما نه از آن کلبه های کوچک، با یک نگاه میشد فهمید که داخلش بسیار مجهز و بزرگ است. اما همان نمای ساده و

ادامه مطلب »
رمان سال بد
رمان سال بد

رمان سال بد پارت 141

      دستم را بالا بردم و ریشه ی کنار ناخنم را بین دندان هایم گرفتم . از شدت ناراحتی روی پاهایم بند نبودم … .   در آخر هم بی خیال دستور بابا اکبر شدم و از خانه زدم بیرون … .   روی نوک انگشتانم پاورچین پاورچین

ادامه مطلب »
رمان های کامل
دسته‌ها