روز: فروردین ۱۸, ۱۳۹۸ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان رئیس مغرور من پارت ۱

  #پارت_۱ #رئیس_مغرور_من کنار خیابون ایستاده بودم از شدت استرس ناخونام رو میجویدم ساعت دوازده شب بود و خیابون خلوت کمتر ماشینی رد میشد با مانتو کوتاهی که تنم بود و آرایش غلیظ و جلف روی صورتم هر کسی رد میشد قطعا فکر میکرد یه دختر خراب و هرزه ام! لعنت بهت پریا که من و مجبور کردی این وقت

ادامه مطلب ...
رمان رئیس مغرور من

رمان رئیس مغرور من

  کنار خیابون ایستاده بودم از شدت استرس ناخونام رو میجویدم ساعت دوازده شب بود و خیابون خلوت کمتر ماشینی رد میشد با مانتو کوتاهی که تنم بود و آرایش غلیظ و جلف روی صورتم هر کسی رد میشد قطعا فکر میکرد یه دختر خراب و هرزه ام! لعنت بهت پریا که من و مجبور کردی این وقت شب به

ادامه مطلب ...