رمان رئیس مغرور من پارت 6
با شنیدن حرفی ک زدم پشیمون شدم هیچوقت تا حالا با بزرگترم اینجوری حرف نزده بودم اما انقدر ازش تنفر داشتم ک اصلا تو این لحظه درک نمیکردم چی درسته چی غلط! صدای عصبی بابا بلند شد _درست صحبت کن طرلان! ساکت شدم و فقط بهش خیره شده بودم ک صدای پدرش ک من رو مخاطب قرار داده بود