رمان رئیس مغرور من پارت 11
با شنیدن این حرفش قلبم لرزید ، آریا داشت با من چیکار میکرد با شنیدن صدای در اتاق آریا از من فاصله گرفت و با صدای سردی گفت: _بفرمائید؟! در اتاق باز شد و صدف اومد داخل اتاق نگاهی به من انداخت سپس به طرف آریا برگشت و گفت: _آرمیتا خانوم و نامزدشون اومدند. صدای سرد و بم آریا