رمان رئیس مغرور من پارت 16
ابروش بالا پرید _آرمیتا _آره بدون اینکه سئوالی بپرسه به سمت آشپزخونه رفت من هم از سر جام بلند شدم و به سمت اتاق رفتم لباس هام رو عوض کردم و یه آرایش ملایم کردم ک صدای آریا از پشت سرم بلند شد: _کجا؟! _دارم میرم بیرون ، مشکلی داری؟! پوزخندی زد و گفت: _حق نداری جایی بری با