رمان رئیس مغرور من پارت 22
نصف شب شده و من اصلا خوابم نمیبرد آریا هنوز از مهمونی برنگشته بود دلم داشت مثل سیر و سرکه میجوشید داخل اتاق خواب روی تخت نشسته بودم و چشم به در دوخته بودم پس چرا نمیاد نمیدونم چقدر بیدار موندم تقریبا نیمه های صبح بود که خوابم برد _طرلان بیدار شو با شنیدن صدای مامان که داشت صدام