رمان رئیس مغرور من پارت 25
با دیدن برگه ها قلبم داشت از جاش کنده میشد یعنی واقعا من اینارو امضا کرده بودم _خوب! با شنیدن صدای آریا عصبی به سمتش برگشتم و داد زدم: _ازت شکایت میکنم میفهمی تو من و گول زدی من اصلا نمیدونستم همچین چیزایی اونجا نوشته شده. با خونسردی بهم خیره شده بود و همین باعث میشد بیشتر از قبل