رمان استاد خلافکار پارت 7
آرش با همون جذبه و جدیتی که توی کلانتری داشت گفت _انشالا که برمیگردن.. تحمل نکردم و از پشت میزم بلند شدم.کوله م و برداشتم و خواستم برم اما پشیمون شدم. نباید آرش و تنها میذاشتم،اون به خاطر من اینجا بود. خیره به صورت جذابش راه رفته رو برگشتم و پشت میزم نشستم. صدای وز وز دو تا دختر