رمان سکانس عاشقانه پارت 12
بهار بدون اینکه جوابم رو بده در و بست ماشین رو سریع دور زد و سوار شد ..! چاره ای نداشتم میدونستم اخرش مجبورم میکنه باهاش برم ..شماره مامان بزرگ رو گرفتم و بدون توجه به نگاهای کنجکاوش به بیرون زل زدم ..! صدای طلبکار مامان جون تو گوشم پیچید : _ کجایی بهار؟ _ من اصلا حواسم نبود مامانی