22 خرداد 1398 - رمان دونی

روز: 22 خرداد 1398 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان عشق تعصب پارت 3

  از مامان اجازه گرفتم و به آدرسی آرایشگاهی که بهادر بهم داده بود رفتم تا برای شب آماده بشم لباس رو هم خودش برام خریده بود و قرار بود بفرسته آرایشگاه بپوشم! هیچ مخالفتی نکردم چون نه لباس مناسبی برای مهمونی نداشتم نه پولی داشتم که بتونم بخرم ، تقریبا نزدیک دو ساعت طول کشید تا آرایشگر صورتم رو

ادامه مطلب ...

رمان خان زاده پارت 3

  با تته پته سلام کردم و یک قدم عقب رفتم تا بازوم رو رها کنه. یک بسته از ماکارانی های مضحک و برداشتم و توی سبد انداختم و دستپاچه گفتم _من میرم. خواستم از کنارش رد بشم که جلوم ایستاد. نگاهم و پایین انداختم و صدای خشنش توی گوشم پیچید _اینه رسمش؟ سکوت کردم.بازوم و گرفت و ادامه داد

ادامه مطلب ...