رمان سکانس عاشقانه پارت 19
بهار خلاص شدن از بین خورده شیشه ها کار چندان سختی نبود..فوقش کمی زخمی میشد انقدر مسئله حیاتی نبود که بمونم ..حرفاش و نگاهش هر لحظه خطرناک تر میشد ادعا میکرد کاری بهم نداره اما مگه میشد به حرف ادمی گوش داد که با چشماش داره قورتت میده ..! قدمی به عقب برداشتم و گفتم : _ خداحافظ.. چرخیدم قدمی